سومین سالگرد تولدت مبارک
به نام خدای خوبم
جانم ، پسرم
بارها و بارها گفته ام و باز می گویم که تولد تو، تولد دوباره من بود نه از این باب که همه کودکی های پشت سر گذاشته ام را با تو به تکرار بنشینم ، نه برای اینکه همه خواسته های کودکیم را در تو به حقیقت بپیوندم، اگر چه بازگشت من به دنیای کودکی به واسطه تو ، خالی از لطف نیست چه بسا در همه کودکی هایی که با هم می کنیم و همه قصه های رنگارنگی که می خوانیم به حق، کسی که بیشترین لذت را می برد منم و نه تو!
اما دلیل خیلی بزرگ تری وجود دارد برای این گفته ام
عزیزِ مادر !
اعتراف می کنم زمانی که سرخوشانه و بدون تأمل تو را خواستم و خدا این موهبت را در حق من و پدرت روا داشت و ما رو مزیّن به نام " پدر و مادر" کرد ، هنوز نمی دانستم که با این خواستنم چه بار مسئولیت سنگینی را برای خود خریده ام!
از خواسته بدون تأملم پشیمان نیستم و خدای پاکان زمین و آسمان را شاکرم که به واسطه تو! ما را به بازگشت و استوار ماندن در جاده اصلاح و تربیت، ترغیب کرد
امیدِ مادر !
وجودت تولد دوباره من است از آن سان که واسطه هدایت همواره منی
تولد دوباره منی در تمام لحظاتی که به دنبال یافتن و فهمیدنم
خوشحالم ، تو دریچه نور باز شده به سمت قلب منی
پیامبر زندگی من، که پیام مبدأ هستی را در گوشم دوباره زمزمه کردی
آرزویم روسفیدی من و پدرت است، آن زمان که در صحرای محشر در محضر خدا ایستاده و باید پاسخگوی امانتش باشیم که آیا خوب امانت داری بودیم یا نه؟
مدتها قبل حدیثی خونده بودم :
امام صادق ـ عليه السّلام ـ ميفرمايد: «وقتي كودك سه ساله شد به او امر كن 7 بار «لا اله الا الله » بگويد و وقتي كه به سن سه سال و هفت ماه و بيست روز برسد بايد به او ياد دهيد كه هفت بار «محمّد رسول الله» بگويد و در چهار سالگي هفت مرتبه «صلّي الله عليه و آله» را تكرار كند و در 5 سالگي اگر كودك راست و چپ خود را تشخيص داد او را در برابر قبله قرار داده و به او سجده نمودن را بياموزيد... و وقتي به 7 سالگي رسيد او را به نماز خواندن فرا خوانيد»
( متأسفانه 26 ذی القعده -فردای روز بزرگ دحو الارض - تولد قمری آریا جان رو برای این مسئله از دست دادم )
هر چه به روزهای سومین سالگرد تولد پسرک (12 آبان ) نزدیک می شدیم شاهد خود مختاریها و لجبازی ها و بهانه های جدیدتری از آریاجان بودم با خودم می گفتم : بعید می دونم این لجبازی که من می بینم به این خواسته ام تن بده و به راحتی قانع بشه برای گفتن 7 بار ذکر " لا اله الا الله " و کلی در این باره فکر کرده بودم که به چه صورتی متقاعدش کنم؟
گاهی به فکرم می رسید که این هفت بار رو به سه قسمت تقسیم کنم یعنی سه تاش رو صبح بگه - سه تاش رو عصر و یکیش رو شب
گاهی می گفتم بهتره براش اون پرایدی که خیلی دوست داره رو بگیرم و ازش بخوام در ازای گفتن اون 7 بار یه جایزه بگیره
و ...
همه چیز رو به خدا و امامی که این سفارش رو کرده بود، سپردم. بعد از نماز ظهر دعای توسلی خواندم و از همه بزرگواران خواستم که همه ما را به راه راست هدایت کنه و کمکم کنه تا امانت دار خوبی باشیم و در آخر هم خواستم که برای انجام این کار من رو یاری کنند
مهمونی تولد با حضور بستگان پدریش به خوبی انجام شد ، فقط اینکه بیشتر مراحل مراسم تولد از آخر به اول شد . وقتی مهمون ها یکی یکی اومدن و ما همگی منتظر اومدن پدر بزرگش بودیم ، اصرار داشت که هدیه ها رو باز کنه و دیگه کم کم داشت بداخلاق می شد که من فارغ از همه اصول گفتم : مادر ایرادی نداره برو هدیه هات رو باز کن
یعنی قبل از فوت کردن کیک و حتی عکس گرفتن و... پسرم همه کادوها رو یکی یکی آورد وسط پذیرایی و با شوق باز کرد و راستش اهمیتی ندادم به رسم و رسوم تولد و بیشتر شاد بودن آریا مدنظرم بود
پسرکم در تمام طول تولد برای خودش کِل می زد و می خندید و یا به اتاقش می رفت و با اسباب بازیهای جدیدش همراه با دختر عمه اش بازی می کرد
آخرای مهمونی بود ، بعد از صرف شام، رفتم پیشش در حالیکه توی اتاقش به تنهایی بازی می کرد
بدون مقدمه گفتم : آریا بگو لا اله اله الله
و تکرار کرد بسیار شمرده و بلند، مرتبه های ششم و هفتم رو برای ذوق بیشترش می گفتم مامانی من خوب یاد نگرفتم حالا به من یاد بده یه بار به من بگو تا خوب یاد بگیرم و اون شمرده و بلند تکرار کرد
گفتم : مادر می دونی لا اله اله الله یعنی چی ؟
گفت: یعنی چی ؟
گفتم: یعنی فقط یه دونه خدا هست - خدا فقط یکیه
و به این صورت بدون هیچ مشکلی این مسئله که برام خیلی اهمیت داشت انجام گرفت
و اینها همه از لطف پروردگارم است
کیک تولدش بعد از مخدوش شدن
این هم اولین نمونه کار هنری یک مادر کاملا بی هنر
متأسفانه فرصت نشد پست تولد رو قبل از فرا رسیدن ایام محرم درج کنم
تولد مربوط به یک شب قبل از ماه محرم هست که طبق نظر خودم و پدر عزیز آریا جان خیلی ساده و در حد یک میهمانی برگزار شد