دستهایت را بشوی!
دستهایت را بشوی! داستان پسرک کوچولویی هست به نام شاهزاده ادوارت که اطرافیانش در مواقع مختلف به اون متذکر می شن: دست هایت رو بشوی! و شاهزاده می پرسه ؟ چـــرا؟!
و به شکل خیلی جذاب و یا هیجان انگیزی پسرک رو با مبحث آلودگی و میکروب آشنا می کنه، روزی که این کتاب رو برای آریا جان گرفتم تقریباً دو سال و نیمه بود و بسیار زیاد به شاهزاده ادوارت علاقه مند شد، احساس می کنم که خودش رو جای اون متصور می کرد و غرق در کتاب میشد
برای هر کتاب قصه ای سعی میکنم هر صفحه رو به نمایش بگذارم و به خوبی فضای کتاب رو برای آریا بازسازی کنم، برای هر شخصیت صدای خودش رو در بیارم و حس اون طرف رو بگیرم و این کار باعث ایجاد یه فضای طنزگونه ای میشه که آریا خیلی علاقه داره و کتاب رو همراه با هیجان و خنده تمام می کنه
این کتاب به شکلی که در پائین خواهم گفت تونسته خیلی ملموس آریا جان رو با موضوع آلودگی و میکروب آشنا کنه و من فکر میکنم که دیگه به چه شکلی بهتر از این می تونستم با مبحث میکروبها آشناش کنم ! این کتاب به من کمک کرده که آریا بعد از دستشویی با علاقه و هیجان به سمت شستن دستهاش بره و همین طور بعد از بازیهاش ، حتی .... حتی این کتاب در مواقعی که آریا جان سرما خورده بود و حاضر نمیشد داروهاش رو بخوره خصوصاً اون دیفن هیدرامین کوفتی رو، به من کمک کرد که متقاعدش کنم دارو رو بخوره. بهش می گفتم مامانی اون میکروبهای بد رفتن تو بدنت و باعث شدن تو مریض بشی الان این دارو رو که بخوری میکروبها این شکلی میشن (ادا در میاوردم) و میگن: آهای فــــــــــرار - فرااااااااار کنین آریا داره دارو می خوره و همشون فرار می کنن و از بدنت میان بیرون !
قصه رو برای پسرکم با هیجان شروع می کنم : اوووووه شاهزاده ادوارت عااااااااشق اینه که خاک بازی کنه ......
پسرکمان سوال می پرسد و هیجان زده می شود : مامان گل بازی دوست داره ؟ منم دوست دارم
یا در صفحه که شاهزاده به دستشویی می ره سعی کردم تمام حس اون صفحه که مربوط به پادشاه بود رو منتقل کنم
پادشاه هم می گوید: دستهایت را بشوی!
شاهزاده کوچولو می گوید: چرا؟ من دستهایم را دو بار شسته ام!
پدرش می گوید ولی باید دوباره بشویی چون دستشویی رفته ای !
و من ادای اون پدری رو در میارم که با گیره دماغش رو گرفته که بوی بد اذیتش نکنه ، اوه اوه پیف پیف پیف چه بوی بدیییییییییی ، دماغم رو بگیرم
قیافه شیطنت آمیز شاهزاده در این صفحه دیدنیه و قیافه آریا وقتی که می خنده برای این صفحه
در صفحه ای خانم خدمت کار به شاهزاده میگه که میکروب ها خیلی خطرناکن و اینجوری ان و من عیناً همین ادا رو در با صدای مخوف در میارم و بعد به آریا می گم میکروب ها چطورین؟ و اون هم دستهاش رو اینطوری می کنه و صدای مخوفی در میاره و میگه اینجوری
در صفحه مقابلش شکلهایی که برای نشون دادن میکروبها گذاشتن رو می بینه و توضیح می دم که اینها اینقدر زشت و کثیف هستن
و خانم خدمتکار اشاره می کنه که اگر دستهات رو نشویی مریض می شی ، اون ها خیلی خطرناک هستن حتی از سوسمار ها هم خطرناک ترن
و شاهزاده میگه ولی دست های من که سوسماری نیست؟!
خانم خدمتکار می گه : میکروب ها و آلودگی خیلی کوچولو تر از سوسمارها هستند و ما نمی توانیم آنها را ببینیم
( من برای این قست کمی لحن هیجانی اضافه می کنم و دستهام رو مثل دستها خدمتکار نزدیک به هم میارم و می گم : نهههههههههههه اونها خیلی کوشمولو ان اینقدن و با دستم نشون می دم و آریا هم تقلید می کنه )
و در آخر کتاب هم شاهزاده بالاخره بعد از کلی دست شستن و گذر از یه مسیر هیجانی اجازه داره که کیکش رو بخوره
(البته این عکسها ، شامل همه عکسهایی که در کتاب موجود بود، نیست و من چند تا رو گذاشتم)
به خاطر محبوبیتی که شاهزاده پیش آریا جان داشت و البته نکته های مثبتی که آریا جان به صورت ملموس از این کتاب آموخت ، من براش یه کلاه شاهزاده ادوارت درست کردم که حسابی باهاش خوش بگذرونه
این کلاه لحظات رویایی همراه با خیال بافی های قشنگ برای آریا داره و گاهی مدتها کلاه به سر توی خونه می چرخه و بازیش رو می کنه
این هم شاهزاده من
کتابش رو جلوش گذاشته و داره همونطور که روی خطوط دست می کشه میگه: اینجا نوشته دستهایت را بشوی!
پسرم امیدوارم بتونم تا روزی که هستم خاطرات قشنگی رو برای تو به یادگار بگذارم
خاطراتی که همیشه همراه لبخند از اونها یاد کنی و از من
دوستت دارم