آریاآریا، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 2 روز سن داره

من و پسرم آریا

دستهایت را بشوی!

1392/7/16 7:40
نویسنده : مریم
2,436 بازدید
اشتراک گذاری

دستهایت را بشوی! داستان پسرک کوچولویی هست به نام شاهزاده ادوارت که اطرافیانش در مواقع مختلف به اون متذکر می شن: دست هایت رو بشوی! و شاهزاده می پرسه ؟ چـــرا؟!

و به شکل خیلی جذاب و یا هیجان انگیزی پسرک رو با مبحث آلودگی و میکروب آشنا می کنه، روزی که این کتاب رو برای آریا جان گرفتم تقریباً دو سال و نیمه بود و بسیار زیاد به شاهزاده ادوارت علاقه مند شد، احساس می کنم که خودش رو جای اون متصور می کرد و غرق در کتاب میشد

برای هر کتاب قصه ای سعی میکنم هر صفحه رو به نمایش بگذارم و به خوبی فضای کتاب رو برای آریا بازسازی کنم، برای هر شخصیت صدای خودش رو در بیارم و حس اون طرف رو بگیرم و این کار باعث ایجاد یه فضای طنزگونه ای میشه که آریا خیلی علاقه داره و کتاب رو همراه با هیجان و خنده تمام می کنه

این کتاب به شکلی که در پائین خواهم گفت تونسته خیلی ملموس آریا جان رو با موضوع آلودگی و میکروب آشنا کنه و من فکر میکنم که دیگه به چه شکلی بهتر از این می تونستم با مبحث میکروبها آشناش کنم ! این کتاب به من کمک کرده که آریا بعد از دستشویی با علاقه و هیجان به سمت شستن دستهاش بره و همین طور بعد از بازیهاش ، حتی .... حتی این کتاب در مواقعی که آریا جان سرما خورده بود و حاضر نمیشد داروهاش رو بخوره خصوصاً اون دیفن هیدرامین کوفتی رو، به من کمک کرد که متقاعدش کنم دارو رو بخوره. بهش می گفتم مامانی اون میکروبهای بد رفتن تو بدنت و باعث شدن تو مریض بشی الان این دارو رو که بخوری میکروبها این شکلی میشن (ادا در میاوردم) و میگن: آهای فــــــــــرار - فرااااااااار کنین آریا داره دارو می خوره و همشون فرار می کنن و از بدنت میان بیرون !


قصه رو برای پسرکم با هیجان شروع می کنم : اوووووه شاهزاده ادوارت عااااااااشق اینه که خاک بازی کنه ......

پسرکمان سوال می پرسد و هیجان زده می شود : مامان گل بازی دوست داره ؟ منم دوست دارم

یا در صفحه که شاهزاده به دستشویی می ره سعی کردم تمام حس اون صفحه که مربوط به پادشاه بود رو منتقل کنم

پادشاه هم می گوید: دستهایت را بشوی!

شاهزاده کوچولو می گوید: چرا؟ من دستهایم را دو بار شسته ام!

پدرش می گوید ولی باید دوباره بشویی چون دستشویی رفته ای !

و من ادای اون پدری رو در میارم که با گیره دماغش رو گرفته که بوی بد اذیتش نکنه ، اوه اوه پیف پیف پیف چه بوی بدیییییییییی ، دماغم رو بگیرم

قیافه شیطنت آمیز شاهزاده در این صفحه دیدنیه و قیافه آریا وقتی که می خنده برای این صفحه

در صفحه ای خانم خدمت کار به شاهزاده میگه که میکروب ها خیلی خطرناکن و اینجوری ان و من عیناً همین ادا رو در با صدای مخوف در میارم و بعد به آریا می گم میکروب ها چطورین؟ و اون هم دستهاش رو اینطوری می کنه و صدای مخوفی در میاره و میگه اینجوری

در صفحه مقابلش شکلهایی که برای نشون دادن میکروبها گذاشتن رو می بینه و توضیح می دم که اینها اینقدر زشت و کثیف هستن

و خانم خدمتکار اشاره می کنه که اگر دستهات رو نشویی مریض می شی ، اون ها خیلی خطرناک هستن حتی از سوسمار ها هم خطرناک ترن

و شاهزاده میگه ولی دست های من که سوسماری نیست؟!

خانم خدمتکار می گه : میکروب ها و آلودگی خیلی کوچولو تر از سوسمارها هستند و ما نمی توانیم آنها را ببینیم

( من برای این قست کمی لحن هیجانی اضافه می کنم و دستهام رو مثل دستها خدمتکار نزدیک به هم میارم و می گم : نهههههههههههه اونها خیلی کوشمولو ان اینقدن و با دستم نشون می دم و آریا هم تقلید می کنه )

 و در آخر کتاب هم شاهزاده بالاخره بعد از کلی دست شستن و گذر از یه مسیر هیجانی اجازه داره که کیکش رو بخوره

(البته این عکسها ، شامل همه عکسهایی که در کتاب موجود بود، نیست و من چند تا رو گذاشتم)


 به خاطر محبوبیتی که شاهزاده پیش آریا جان داشت و البته نکته های مثبتی که آریا جان به صورت ملموس از این کتاب آموخت ، من براش یه کلاه شاهزاده ادوارت درست کردم که حسابی باهاش خوش بگذرونه

این کلاه لحظات رویایی همراه با خیال بافی های قشنگ برای آریا داره و گاهی مدتها کلاه به سر توی خونه می چرخه و بازیش رو می کنه

این هم شاهزاده من

کتابش رو جلوش گذاشته و داره همونطور که روی خطوط دست می کشه میگه: اینجا نوشته دستهایت را بشوی!

 

 

پسرم امیدوارم بتونم تا روزی که هستم خاطرات قشنگی رو برای تو به یادگار بگذارم

خاطراتی که همیشه همراه لبخند از اونها یاد کنی و از من

دوستت دارم    

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (21)

مهرنوش مامان مهزیار
15 مهر 92 8:40
عزیز خاله تو شاهزاده تمیز منی
خانمی کامنت بلند بالایی فرستادم دیروز نرسیده آیا؟


ممنونم خاله خوبم
نه عزیزم نرسیده
آوا...کافه ی خیابان هفتم
15 مهر 92 9:51
سلام دوست عزیز .
چه با حوصله این مطلبُ ثبت کردی . اره خوندن شهر و داستانهای کودکانه برای بچه ها واقعا لذت بخشه .
یادمه برای دخترکم شعر کتاب " مامان بیا جیش دارم" ُ میخوندم اون هی از شدت خنده ریسه میرفت . جالبه همون شعر سبب شد که اون خیلی زود یاد بگیره باید بره دسشویی


مرسی عزیزم که اومدی
بله کاملا همین طوره
مامان محمدمهدی
15 مهر 92 11:41
خیلی خوشگل بود این یادداشتت.من هرگز نتونستم مثل شما و راستش اصلا اراده نکردم همچین کاری کنم.آفرین به شما.خیر ببینی
راستی دیفن هیدرامین کوفتی رو خوب گفتی خواهر


الان من متوجه نشدم چه کاری؟ اراده چه چیزی؟
آره دیفن هیدرامین کوفتی ههههههههه
مرسی عزیزم که همیشه هستی
علی (آقای پدر)
15 مهر 92 18:27
تَجِبُ لِلْوَلَدِ عَلَى وَالِدِهِ ثَلَاثُ خِصَالٍ: اخْتِيَارُهُ لِوَالِدَتِهِ، وَ تَحْسِينُ اسْمِهِ، وَ الْـمُبَالَغَةُ فِي تَأْدِيبِهِ؛
فرزند، سه حق بر گردن پدرش دارد: مادر خوبی برایش انتخاب کند، نام نیکویی بر او بنهد و در تربیتش بکوشد.
(تحف العقول، ص۳۲۲؛ بحارالأنوار، ج۷۸، ص۲۳۶، ح۶۷؛ حكمت‌نامه كودك، ص۴۰، ح۵۶).
در رویكرد فرزند، تأثیر انتخاب درست همسر در تربیت فرزند، یک نکته است و این که انتخاب درست، حق فرزند باشد، نکتۀ عمیق‌‌تری است. بر پایۀ این روایت، حق فرزند است که مادری خوب و شایسته داشته باشد؛ از این رو بر پدر لازم است که در انتخاب همسر، به حق فرزند خود توجّه داشته باشد و اگر کوتاهی کند، در برابر فرزندانش مسئول خواهد بود. چنین دیدگاهی، ناشی از نگاه والای دین به این موضوع است.
>> و من نیز خدای مهربان را شکر می کنم که به لطف هدایت خودش توانستم با انتخاب همسری شایسته حق فرزندم را بجای آورم.
مریم عزیزم دوست دارم .


اوووه چه سورپرایزی، ممنونم همسر عزیزم
من هم از خدا شاکرم که پدر خوبی برای فرزندم انتخاب کردم (چشمک)
مامان روشا
16 مهر 92 9:03
وای مممنون دوستم مثل همیشه عالی بود

خدایی دنبال چیزی می گشتم این طوری چون روشا تخصص عجیبی تو کثیف کردن خودش داره

حتما می خرمش


راستی آفرین به آقای همسر قدر شناس شما


عزیزم امیدوارم که از کتاب لذت ببرید و برای شما موثر واقع بشه
در مورد همسرم: خراب همین قدرشناسیشم (چشمک)
وفا
16 مهر 92 14:22
به به به چه کتابی ! چه پسری ! چه کلاهی ! چه مامان خلاقی !!

راستی چقدر از اتاق اریا خوشم میاد .. البته وسایلش و اسباب بازی ها خیلی مشابه مال پارساس فقط پارسا همه وسایلش نارنجیه
فکر کنم البته اتاق اغلب پسر ها همین مشابهت ها رو داشته باشه از بس که علاقه های یکسانی دارن
همیشه خوشحال و سلامت باشید خانواده مهربون



مرسی وفا جون که سر زدی
اتاق آریا قابل شما رو نداره بفرمایید تشریف بیارید تو اتاق آریا ازتون پذیرایی می کنیم (چشمک)
رها
16 مهر 92 15:26
ای جونم
شاهزاده کوچولوی باهوشه ما
چه قد خوب باهات همکاری میکنه
واقعا عالیه


ممنونم شما محبت داری
مرسی که سر زدی گلم
مامان آريا
17 مهر 92 9:32
روز جهانی کودک که دیروز بود، اما این هفته همش مال بچه هاست، مبارک باشه برای آریاجون گل


عزیزم ممنونم بر آریا جون شما هم مبارک باشه
وفا
17 مهر 92 10:57
مریم من جای تو بودم ازون کامنت اقای همسر ذوق مرگ شده و همون جا جلوی کامپیوتر جان به جان افرین تسلیم کرده بودم


وفا جون منم تقریبا به همین حال افتادم خواهر (نیشخند)
نرگس مامان طاها و تارا
17 مهر 92 14:09
وااااااي عزيزم آفرين به اين مامان باحوصله و مبتكر كه اينقدر به من كمك مي كنه و دلمو شاد.
عاشق اين گل پسرم من بس كه با نمكه...


مرسی نرگس جووونم که سر زدی
شما همینکه به تنهای از اون دوتا وروجک نگهداری می کنی خلاقترین مادری والله
مريم مامان آريا
17 مهر 92 17:55
چقدر خوبه اريا جون کتاب دوست داره
اريا فقط کتابهاي من و داداشم رو دوست داره
افرين از معرفي کتابهايي که اينجا ميذاري
ممنونم


خواهش می کنم عزیزم قاببل شما رو نداشت
ﻣﺤﺒﻮﺑﻪ
17 مهر 92 19:55
ﺳﻼﻡ ﻣﺮﯾﻢ ﺟﺎﻥ
ﺧﯿﻠﯽ ﺧﻮﺷﻢ ﺍﻭﻣﺪ، ﻫﻢ ﺍﺯ ﻣﺎﺟﺮﺍﯼ ﺩﺍﺍﺳﺘﺎﻥ ﻭ ﻫﻢ ﺍﺯ ﺍﺟﺮﺍ ﻭ ﺣﻮﺻﻠﻪ ﻭ ﺗﺪﺑﯿﺮ ﺷﻤﺎ
ﻭﺍﻗﻌﺎ ﮐﺘﺎﺏ ﻧﻌﻤﺖ ﯾﺰﺭﮐﯽ ﺗﻮ ﺯﻧﺪﮐﯿﻤﻮﻧﻪ، ﺑﺨﺼﻮﺹ ﮐﺘﺎﺏ ﻫﺎﯼ ﺗﺮﺑﯿﺘﯽ ﺑﭽﻪ ﻫﺎ


بله همینطوره
من که عاشق کتابم و راستش از خوندن کتاب قصه کودکان بیشتر از خوندن رمان لذت میبرم)چشمک( داریم میریم مشهد سلامت رو به نرجس می رسونم
فاطمه مامان صبا
18 مهر 92 2:56
طبق معمول یه پست عالی با معرفی یه کتاب خوب
نازی این شاهزاده شما چقد بزرگ شده مردی شده واسه خودش
حتما باید برم این کتابو بخرماین گل ها واسه شماساینا واسه شاهزاده آریا جونم


سلام خیلی وقت بود ازت بی خبر بودم ممنون بابت همه کامنتهات
الان تو فرودگاهم داریم میریم مشهد
مرسی که سر زدی
نیلوفری
19 مهر 92 20:47
سلام مریم جونننننننننننننننم

الهی فدای خودتو این شاهزاده مهربون و خوشگلت بشم

منم خیلی دوستتون دارم


منم خیلی مخلص شومام
مرجان
20 مهر 92 10:56
ممنون از معرفی کتاب.
قرار بود یه سری کتاب و محصولات برای علاقه مند کردن بچه ها به نقاشی بذاری!
خواستم یاداوری کنم...الوعده وفا


چشم خواهرم حتما
شهره مامان مینو
20 مهر 92 21:48
واااااااااااااااای چه جالب ما سی دی هاش رو داریم به نام پرنسس کوچولو... کتابش خیلی عالی بود دوستدارم بگیرم تا مینو خوب بتونه تطبیق بده با هم. از کدوم انتشاراته خواهر جان؟ راستی اون سفارش دیبایه متاسفانه دوتاشون تولید تمومن و طول میکشه تا دوباره تولید بشن حیف!!!!
مامان روشا
21 مهر 92 11:18
سلام عزیزم الان فکر کنم مشهدی.... التماس دعا
فاطمه مامان صبا
21 مهر 92 12:57
به به به عجب کامنت باحالی پدر مهربون گذاشته سرشار از عشقهمیشه عاشق باشید و موفق التماس دعا مریم جونم
مامان محمدمهدی
27 مهر 92 8:14
سلام حالتون خوبه؟ کجایید کمی نگران شدیم؟ انشاءالله که داره خوش میگذره
معصومه
2 آبان 92 17:37
سلام خاله آریا جون مثل همیشه خوب وعالیه وخیلی خوبه که مامانش واسش کتابهای خوب میخونه موفق باشید اگه دوست داشتی یه سر به وبلاگ پارسا بزن
مامان سارا...(دردونه جون)
7 آبان 92 19:02
سلام عزيزم زيارتتون قبول باشه خوش به سعادتتون. عكس آريا خيلي ناز شده ما هم براي سارا يكي شبيه اين گرفتيم حرف ها و كارهاي اريا اونجا چقدر بامزه بوده ببوسش و بچلونش از طرف من نمايشتون هم عالي بود عزيزم موفق باشي