آریاآریا، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 26 روز سن داره

من و پسرم آریا

نقطه سر خط!

1392/8/27 8:44
نویسنده : مریم
1,316 بازدید
اشتراک گذاری

سلام

عزیز مادر

نمی دونم این چه حکمتی هست که انگاری هر سال بعد از سالگرد تولدت باید یک حالی برای من بوجود بیاد در حد کشتی غرق شده ها!

و شاید از اون هم بدتر

هر چی هست شاید ظاهرم رو مثل کشتی غرق شده ها نشون بده ولی باطنش بد نیست

نمی دونم این چه حکمتیه که انگاری هر سال ، من بعد از سالگرد تولد تو یک سال بزرگتر میشم و نه بعد از سالگرد تولد خودم!

پسرکم ، از بعد از سالگرد تولدت تا به امروز هر صبحی که چشم باز کردم مثل این بوده که تازه متولد شدم

و هر روز که می گذره بیشتر متوجه طفولیتم و نا آگاهیم می شم

غمی بزرگ در دلم سنگینی می کنه از بابت همه جهل های گذشته ام و جهدی که باید داشته باشم

شیطان هر لحظه در گوشم نا امیدی را زمزمه می کند

و در گوش دیگرم زمزمه ای را می شنوم که می گوید: یک نقطه بگذار انتهای همه جهد های نداشته و جهل های داشته ات و برو سر خط

و دوباره آغاز کن

و دوبار متولد شو

احساس می کنم هر لحظه از بار سنگین مسئولیت تو شانه هایم خم می شوند

نقش مادری را دارم که باید بچه اش رو با چادرش روی کولش ببندد و کشاورزی کند

آروز می کردم آغاز من قبل از بودنت شکل میگرفت هر چه سبک بال تر بهتر ولی در تقدیر من ، آغاز من با توست !

عزیزم

برای این مادر بی پر و بالت دعایی کن

راه سخت است و دراز

وای بر من! 


دوستان عزیزم که در طول این یک سال همراه من بودید ، من رو با همه شخصیت ناقص اندر ناقصم تحمل فرمودید

باور ندارم مطلبی در وبلاگ من باشد که ارزش خواندن و وقت گذاشتن داشته باشد .

از همه شما دوستانم سپاسگزارم.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (23)

مامان اریا
25 آبان 92 15:10
سلام مریم جون تازه وبلاگ شما رو دیدم هم مطالب زیبا نوشتی و هم پسر نازی داری ببوسش منتظر شما هستم
مریم
پاسخ
سلامی هنگام خداحافظی الان شما کدوم مامان آریا هستی؟ آدرسی از شما ندارم ممنونم بابت محببتون
مامان محمدمهدی
26 آبان 92 8:30
سلام خانوم خودت هم خوب اشاره کردی خواهر که ناامیدی از القائات شیطانه.القا میکنه تا بنده رو مایوس کنه که نتیجه یاس از حرکت ایستادنه.همه ما مثل همیم با بزرگ شدن بچه هامون رشد پیدا میکیم بزرگ میشیم و می آموزیم و لذا این امر نباید باعث بشه به خودمون خرده بگیریم بلکه باید شاکر خدا هم باشیم که به یمن وجود بچه هامون بزرگمون میکنه و البته باید با تلاش خودمون به این بزرگ شدن هامون سرعت ببخشیم. دو ساله شدن وبلاگت هم مبارکا باشه.اتفاقا وبلاگ شما از اون وبلاگهاست که آدم توش کلی حرفای خوب میشنوه و می آموزه اینو بی اغراق میگم. حالا انشاءالله کجا کوچ کردید؟ آدرستونو برام بزارید لطفا
مریم
پاسخ
ممنونم که سر زدی البته همین طوره که می گی خونه جدیدمون هنوز آماده نشده - چشم
مامان روشا
26 آبان 92 9:58
سلام باز تو شروع کردی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ اصلا از این اداها خوشت می یاد ها.... خوب عنوانش رو عوض کن بمون همین جا خل شدم از دست تو
مریم
پاسخ
نه به جون خودم ادا کجا بود ببین آدرس وب من : 2salegi.niniweblog.com هست و آریا الان نه دو ساله هست و نه نی نی !!! حق بده که خونمون رو عوض کنیم دیگه خواهر جان ولی خیلی خندیدم از دستت
مریم مامان محمد رضا
26 آبان 92 11:27
خانمی چرا همیشه عذاب وجدان داری اونم شمائی که اینهمه صبور و مهربونی پس من چه کنم؟
مریم
پاسخ
عذاب وجدان هم نعمت خوبیه به شرط اینکه باعث حرکت و تحول هم بشه دلی که خودش رو بابت وجدانش عذاب نده ، دل نمیشه که ! خدا عذاب وجدان رو ازمون نگیره وجدانی که عذاب نکشه یعنی تو خواب عمیقه
مرجان
26 آبان 92 13:01
ایندفعه خونه جدید که ساختی اسمش رو بذار از الان تا انشالله 100 سالگی! تازه داشتیم خواننده ات میشدیم دختر جان کجا رفتی؟
مریم
پاسخ
حتما انشاء اله آدرس رو خدمتتون اعلام می کنم از اینکه ما رو قابل دونستی ممنونم
وفا
26 آبان 92 18:20
مریم استاد حال گیری هستی ها !!کشتی ما رو تو اَه اَه حالا کجا به سلامتی؟؟ ! ایندفه به قول اون دوست بالایی یه اسمی بذار واسه وبلاگت که هی ما رو سر کار نذاری میام خودم چنگول چنگولت می کنم ایشششششششششششششششش
مریم
پاسخ
عزیز من، جانم خوااااهر، من ممنونم از شما این نشون دهنده لطف شماست به من با این حرفهایی که می زنین دارین کم کم پشیمونم می کنین ها
مامان روشا
27 آبان 92 12:35
مثلا الان یه وبلاگ تو پرشین بلاگ باز می کنی به نام سه سالگی آریا ؟؟؟؟ خدا بع داد 20 سالگی و غیره برسه......... راستی تو وبلاگ روشا عکس گذاشتم برو ببین
مریم
پاسخ
چشم - اصلا شما بیا بزن تو سر من
رها
27 آبان 92 15:31
دل همه ما آدما یه وقتایی میگیره و بعد انقد دلگیر میشه که خسته میشیم وقتی از دست کسایی که انتظارش و نداریم ناراحت میشیم دلگیری بیشتر از حد معمول عذابمون میده ولی دوست من این عاددیه الان همه ما تو دوره ای زندگی میکنیم که هر یه روز در میون از همه چی شاکی و خسته میشیم و فک میکنیم خیلی بی خود زندگی میکنیم ولی یکم به درو برت نگاه کن به این کوچولویی که روبروت نشسته و داره معصوم یه گوشه با خودش بازی میکنه نگاه کن و با وجود اون بدون خوشبختی محکم بغلش کن و از این ثانیه لذت ببر و بقیه مسائل و بریز بیرون همه چی میگذره و زمان همه چیو حل میکنه حتی بدترین زخم ها هم از دردش کم میشه برسه به این احساس های پوچ امیدوارم دفعه بعد خوب ببینمت دوست خوبم
مریم
پاسخ
سلام رهای عزیز ممنونم بابت همه اینها که نوشتی اما فکر می کنم یه سوء تفاهمی شده چون من حالم کاملاً خوبه و اتفاقی نیافتاده و کسی من رو ناراحت نکرده کلاً موضوع یه چیز دیگه است ممنونم
مامان روشا
28 آبان 92 9:11
نه بابا نمی زنم تو سرت خیلی با حالی همین اذیتت می کنم کلی بهم حال می ده این ناقص اندر ناقص رو خوب اومدی ها
مریم
پاسخ
نرگس مامان طاها و تارا
28 آبان 92 9:31
يعني رسما از دست تو خُل ميشيم ما.اين كارا چيه بچه؟خوب مثل آدم يه آدرس ماندگار برا وبت انتخاب كن و اينقدر از اين ور به اونور نپر و مارو دنبال خودت نكشون.لطفا آدرس بعدي 3سالگي اينا نباشه بزار ابدي،جاودانه...كه ما مطمئن شيم تو هميشه هست... دِهَ...بچه پرو
مریم
پاسخ
من رسماً ممنونم از این همه لطف بی پایان
آیدا مامان ویهان
29 آبان 92 10:58
باز ننر بازیهای این مریم شروع شد. آریا بزرگ بشه میگه عجب مامان نابغه ای داشتم هر سال یه وبلاگ برام درست میکرده. لوس نشو مثه بچه ادم همنیجا بنویس
مریم
پاسخ
اصلا من دوستهایی مثل شما دارم دیگه چی کم دارم؟ ( علامت سوال همراه با تأسف )
مامان بردیا
29 آبان 92 11:08
مریم جان همچین مینویسی ادم کپ میکنه همه نظرها وجوابهات رو خوندم تا دستگیرم شده چیزیت نیست اخه هول میندازی به دل ادم چراجان خودت نقل مکان نکن همینجا بنویس ماهم میایم میخونیم کلی لذت میبریم خودمون 2سالگی رو هر سال با بزرگ شدن ارایا جون بالا میبریم مثلا میخونیم 3سالگی اریا جون رو هم کلی ببوس
مریم
پاسخ
سلام دلم خیلی تنگ شده بود برات دیروز تو فکرت بودم خوبی؟ ممنونم که به من لطف داری چشم فعلا که هستیم
مامان سارا...(دردونه جون)
29 آبان 92 19:20
سلام مريم جون تولد آريا جان مبارك باشه عزيزم مي بوسم روي ماهشو چه حس غريبي داري و اينكه خيلي هم خودت را دست كم گرفتي اين وبلاگ و نوشته هاش خيلي هم ارزشمند هست و شما شكسته نفسي مي فرماييد
مریم
پاسخ
مرسی که سر زدی خواهش می کنم - ممنونم- این نظر لطف شماست
نرگس مامان طاها و تارا
30 آبان 92 11:53
هستي كه؟
مریم
پاسخ
سلام بله فعلا
مريم مامان آريا
2 آذر 92 10:51
اي واي مريم جون چي شده آخه توروخدا دوباره نرو همينجا بمون خواهههههههههههههششششششششششش ميکنم
مریم
پاسخ
خواهش می کنم عزیزم فدات شم فعلا همین جام در خدمت شما هستم - محبت شما به ما زیاده وگرنه ...
رها
5 آذر 92 10:42
واقعا خب خداروشکر
مریم
پاسخ
ای جانم
نیلوفری
6 آذر 92 17:53
سلام گل ِ مریمم سلام به آریای ِ قشنگممم امیدوارم همیشه خوب باشی و پر از حسهای خوب وناب مادری من شک ندارم بعد از مادر شدنم از وبلاگ تو خیلی استفاده میکنم عزیزم دوستت دارممممم
مریم
پاسخ
سلام نیلوفری انشاء اله در آینده خیلی خیلی نزدیک ما این خبر خوش رو بشنویم
مهرنوش مامان مهزیار
9 آذر 92 10:50
سلام عزیزم. خوب هستید؟؟ چه خبر از زلزله؟
مریم
پاسخ
سلام خواهر با وفا ما خوبیم و در خارج از منزل قرار داشتیم وقتی زلزله اومد چون عمقش کم بود لرزش زیاد بود ولی خود مرکز بوشهر خرابی نداشت و ما خوبیم
شهره مامان مینو
9 آذر 92 15:02
ای خداااااااااااااااااا باز ما یه جندروز نبودیم ببین این دختره چه کار میکنه ها... اقا ما از دست تو چکارکنیم اخه؟؟؟؟ میگم بیزحمت حالا که داری کوچ میکنی بیا بلاگفا بلکه این وبلاگ دوستان اپ شدنت رو نشون بده ما اینقدر در به در نشیم... خب؟؟؟؟؟
مریم
پاسخ
بلاگفا؟؟ وای نه ! نمی بینی هر روز یه ورش خراب میشه - یه مدت زیادی هم هست می بینی که نظردهی هاش درهم بر هم شده ادم کور میشه بخونه نظرها رو
مريم مامان آريا
10 آذر 92 17:52
ماماني منتظر آپ شدنيم
مریم
پاسخ
چشم به زودی حتما - چشم ممنونم گلم
مامان محمدمهدی
11 آذر 92 8:10
شوما چرا بروز نمیکنی اونوقت؟
مریم
پاسخ
سلام دقیقا به این دلیل که خیلی خیلی سرم تو اداره شلوغه و به زور می رسم یه چایی بنوشم این وسط - و خونه هم نت ندارم
ستاره
29 آذر 92 18:21
سلام خسته نباشی سایت خوبی وقشنگی دارید بیا باهم تبادل لیک کنیم منتظر شماهستم
کیجانا
6 بهمن 95 22:54
سلام وبلاگتون مطالب جالب داره و خیلی لذت بردم سلامت و موفق باشید