آریاآریا، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 5 روز سن داره

من و پسرم آریا

سال مهربونی

1392/1/19 13:34
نویسنده : مریم
1,378 بازدید
اشتراک گذاری

ما تو خونمون یه مرد هست که شهره به مهربونی داره

مردی که وقتی برای اولین بار چشم در چشم باهاش دو کلمه حرف زدم اولین احساسی که از چهره اش به من منتقل شد مهربونیش بود ، مهربونی و لطافت بی حد و حصری که همه رو شیفته خودش می کنه

مردی که صلاح پیروزیش در زندگی و در مواجهه با افراد روباه صفت و گرگ پیشه چیزی جز همون راه راست خودش یعنی صداقت و مهربونی و توکل به قدرت لایتناهی نبوده

مردی که همه قشرها از روستایی و بی سواد تا تحصیل کرده تا بازاری و ... همه دوستش دارن

مردی که بهترین بابا - بهترین همسر - بهترین فرزند  - بهترین داماد - بهترین دایی و عموی و بهترین پسر عمه و بهترین همکار و دوست برای خانواده و اطرافیانش هست

خوشحالیم از بودنش و خدا رو شکر می کنیم

( قابل توجه آقای همسر عینک)


همیشه می گن سالی که زیباست از بهارش پیداست

گفته بودم واسه شروع می خوام امسال من سفره هفت سین بچینم ، ارواح عمه ام نیشخند

به لطف همون همسر و بابای مهربونی که خدمتتون عرض شد ما امسال هم از سفره هفت سین بی نصیب نبودیم و ایشان محبت فرمودند و جور من بی سلیقه بی هنر رو کشیدندن و سفره هفت سینی انداختند و کلی ما رو از این بابت مشعوف کردند

این مسئله نشون می ده در بقیه اموراتی که مدنظرم بوده و هست برای امسال مثل همین مورد سفره سربلند بیرون میام ، جووون خودم ، هعی !

ولی خوب جدا از شوخی امیدوارم حداقل واسه بقیه شون تعلل نکنم قهر

این هم سفره هفت سین امسال که پسر گلم زحمت رنگ کردن تخم مرغهاش رو با رنگ انگشتی کشید

البته اون قضیه هفت سین دو سال پیش رو هم با عرض شرمندگی من فراموش کرده بودم ، از بس من کلا هواس جمع  هستم نیشخند ولی خوب در عوض قدرشناس که هستم مژه اصلا کلاً ما خجالت زده مرام همسر جان هستیم ، خدا حفظشان کند

این هم از سفره هفت ما در سال 1392

متاسفانه اون قضیه خرید قلک برای نوه ها منتفی شد بنابرین عکسی در این خصوص نداریم

سال جدید با خوشحالی و سرمستی زیاد شروع شد هر چند به لطف کار ادارمون لحظه سال تحویل خونه ما کلا متحول بود و همه چی در هم و بر هم بود

یکم فروردین با یکی از دوستای عزیز ملاقات کردیم که خیلی هم خوشحال شدیم ( آریا و آوینای عزیزم)

چند روزی رو به دور از همه چیز در خانه پدری با صفایمان بودیم که خیلی به ما چسبید و به پسرکمان بیشتر، بسیار صفا کردیم آنجا

اینجا هم یه دونه از اون زنبور بزرگ سیاه ها بالای سرمون می چرخید که ما از صدای بلند بال زدنش متوجه اش شدیم و دیدنش برای آریا جالب بود و داشت نگاهش می کرد

سعی کردیم خاطره های نابی رو توی ذهن آریا به جا بگذاریم و خودمون رو رها کنیم از همه فکرهای بیهوده و به این سلول های مغزمون یه استراحت درست و حسابی دادیم

با تعجب به اینها نگاه می کرد و می خواست دست بزنه و بدونه چیه ؟! (فضولات حیوانی)نیشخند

بوشهر ، شهر زیبای من، امسال هوای خیلی خوبی داشت ، هوایی که آرزو می کردیم که کاش همیشه و در همه فصلها می داشتیم و بهره می بردیم ، سیل مهمان های نوروزی به بوشهر سرازیر شده بود و برای خود بوشهریها به واقع جایی برای تفریح نماند

از شهر خارج شدیم و گشتیم و پیدا کردیم دل آراممان را ، روستای دل آرام با اون ساحل زیبا و بکر و دیدنی اش ، از جمله جاهایی که هرکسی راهش رو بلد نبود و دور از همه شلوغی های آزار دهنده عید بود، آرام و زیبا و دل نشین

و البته بعدش افتاد تو آب و آب دریا رفت تو چش و چال و دهن و دماغش و بسیار ناراحت شد و البته ترسید و کلاً دریا زده شد بچه و ترجیح داد برگرده تو ساحل ، چون جاش امن تره ، از بس پسر جون دوست و محتاطی هست

البته بابایی مهربون زحمت خشک کردن و تعویض لباس پسرک رو کشیدن تا من به کیف کردنم ادامه بدم ، البته این عکس رو همسر گرامی چکانیدن تا سندی بر بی رحمی و سنگ دلی ما داشته باشند، البته هم ایشان هم کل عالم هستی می دونن که من چقدر مهربونم و این خنده هم واسه این بود که پسرک زودتر اون حالش رو فراموش کنه مژه ، بازم ممنونم عشقم

این موتوره هم یکی از جاذبه هایی بود که اونجا دیدم و خوشمون اومد نیشخند

پسرم ، بهار روز و شب و هر سال ما تویی

صدای خنده های تو ، زیباترین موسیقی زندگی ماست

 راستی با کمی تأخیر 29 ماهگیت مبارک پسرم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (32)

مامان روشا
19 فروردین 92 12:13
چه سالی، چه سفره ای، به به کیف کردم
آفرین همسر قدرشناس باید هم قدر این شوهر خوب رو بدونی و ایشون صد البته قدر مهربونی های تورو می دونه

من عاشق قیافه این پسر تو هستم ها یه ذره شبیه این بازیگره حامد بهداده و صد البته از اون خوش قیافه تر و خوش تیب تره

قربونش برم اینقدر دوسش دارم ماچ گنده به قول روشا

آخی چه عکس قشنگی با آوینا گل بود آفرین کار خوبی کردین دیدار تازه کردین

چه خونه ای مریم حسودیم شد من تا حالا از اون درخت ها که تو حیاط بود از نزدیک ندیدم چقدر بزرگ و چقدر با صفا خوش به حال آریا کلی بازی کرد

.... و دریا هر وقت دریا رفتی یاد من هم بکن شنیدم دریای جنوب اصلا با دریای شمال قابل مقایسه نیست از زیبایی و زلالی خیلی عکس های قشنگی گرفتی کلی نگاشون کردم و کیف کردم

واسه این گل پسرت یه اسفند دود کن هی عکس های جور واجور می ذاری

راستی خوب یادت می مونه چند ماهگی من قاطی می کنم همون 2سال و فلان ماه می گم به همه (آخه اگه بخوام به ماه بگم باید کلی حساب و کتاب کنم)

راستی خیلی از عکس خودت با آریا خوشم اومد چقدر ماهرانه عکاسی شده بود خوب بر می گشتی کل صورت ماهت رو ببینم


واااااااای من الان کلی دلم غش رفته از این همه تعریفی که کردی هااا وای الان قند تو دلم داره آب میشه
مخصوصا که گفتی مثل حامد بهداده پسرم ، آخه جداً من خیلی بازی حامد بهداد رو دوست دارم
عزیز دلم من خودم مخلصتم چاکترم شما تشریف بیار بوشهر من هرجایی خواستی می برمت به خدا
صورتم پیداست که ! ولی به احتمال خیلی زیاد الان یه پست رمز دار بذارم از عکس خودم و نعمیه
نرگس مامان طاها و تارا
19 فروردین 92 12:37
مريم يعني كوفتت نشه اين همه قشنگيه جنوب...يعني دلم بدجور هوس كرد...چقدر من دوست دارم برم جنوب.كلا حال كردي خوش به حالت.يعني حالا حالا ها حق افسردگي اينا نداريو.
حالا آريا گلم
خوش تيپ پسر قند عسل كه واقها به قول مامان روشا خيلي شبيه حامد بهداد...دمش گرم زد به هدف.اون خنده هاشم كه دل آدم مي بره...
خودتم كه ماه...تك...نمونه...



وااااااای چه همه هندونه می ذارین زیر بغل من، منم که ساااده ، جدی نظر تو هم با مامان روشا یکی بود؟ چه جالب ( به قول آریا) عزیزم شما هم بیا بوشهر ، ما در خدمتتون هستیم با اون دو تا جیگرای نازگلت که من براشون رسماً غش می کنم اگه ببینمشون به خدا
نیلوفری
19 فروردین 92 13:40
سلام
به به
لذت بردمممممممممممممممم

از دیدن آریای مهربون و دوست داشتنی و قشنگم

از دیدن هفت سین قشنگت

از دیدن خودت (البته به صورت نصفه نیمه بودی )

خیلی خوشحال شدم آریا رو دوباره دیدممممم

چقد ماشالا بزرگتر شده از اون اولایی که با هم آشنا شده بودیم

یکی دوتا از عکساشو دارم تو کامپیوتر
الان با هم مقایسه کردم دیدم ماشالا بزرگ شده آریا


بله همین طوره خیلی تغییر کرده - می دونم که بچه که بود چقدر عاشقش بودی و اصلا یادم نمی ره که چقدر دوستش داشتی
مرسی از این همه تعریفی که کردی الهی قربونت برم ایشاء اله روزی خودت باشه عزیز دلم
وفا مامان پارسا
19 فروردین 92 14:32
به به چه عکسایی چه اریایی !! چه مامان زیبایی .. چه بابای خوب و مهربونی .. ماشالله به همتون
نمی شه یه بار باید این آریا رو بگیرم توی بغلم فشارش بدم تا دلم شاد بشه
چه پست شاد و پر خاطره ای ..
همیشه شاد باشین !
راستی اسکوتر خریدی؟


ممنونم عزیز دلم
بله اسکوتر هم خریدم
منم خیلی خیلی خیلی دلم می خواد شما رو ببینم مخصوصا تو و پارسا رو
فرزانه مامی مرصاد
19 فروردین 92 15:15
سلام عزیزم
خوبی؟
اول قضیه این م.ع چیه نوشتی؟
به به چه سفره ی قشنگی چه هنرمندانه
چه خونه ی باصفایی و زیبا
چه هوای قشنگی
چه آریای خوش تیپی و مثه همیشه دلبر
و چه مامانه ماهی
عکسا خیلی زیبا و زنده بود
عکسای دریا دلمونو آب کرد
چه خوب که آریا دریا رو دیده
من هرچی برا مرصاد تعریف میکنم از دریا نمیفهمه

ایشاا... همیشه شاد باشین و سرحال
راستی عیدی بلاخره چی گرفتی براش؟
عیدیهاشو چیکار کردی؟
من برا عیدیش یه پلاک و زنجیر خریدم-وان یکاد-
و منودم عیدی هاشو چیکار کنم


الهییییی وای چقدر تعریف کردی
دستت درد نکنه
عیدی باباش براش اسکوتر خرید
عیدی هاش رو هم خرج خودش کردیم
ولی جدا باید یه فکری برای پس اندازه براش باشم - تو فکر یه بیمه عمر درست و حسابی 20 ساله هستم
مادر(رادین و راستین)
19 فروردین 92 16:38
سلام مریمی جونم سال نو مبارک
خوشحالم که خوش گذروندی و سلامت هستین........
عکس ها عالی و قشنگ بود ....... امسال نشد که بیایم خلیج فارس رو ببینیم ........ دلم لک زده برای دیدنش
ما هم خانوادگی یک روز رو با عشایر بختیاری گذروندیم که کلی کیف کردیم مخصوصا رادین توی گله های گوسفند.
خانه ی پدری ....... به به ........ انشالله همیشه جمعتون جمع ....... خانه های حیاط دار برای بچه ها عالیه
راستی سفره ات هم فوق العاده زیباست من که مثل هر سال نشستم روی سفره ی خواهر شوهرم

بوس برای خودت و آریا جونم که ماشالله قد کشیده


عزیزم به خدا منتظر روزی هستم که تشریف بیارید بوشهر و من شما رو در آغوش بگیرم البته به جز آقای همسرتون هاا هههههه ، تو رو خدا یه برنامه بریزین یه بار بیاین بوشهر ، قول می دم بهتون خوش بگذره
مرسی عزیزم بابت همه این محبت ها
فهیمه مامان سینا
19 فروردین 92 16:53
سلام مریم جون سال نوتون مبارک
عکسها همه عالی بودن...مخصوصا اون عکسهای خندیدناش با دستای رنگ انگشی
29 ماهگیشم مبارک

ممنونم عزیززززم
محبوبه
19 فروردین 92 17:06
سلام سلام
دست جناب همسر مهربان در نکنه سفره زیبایی چیدن براتون. خوب جور می کشن بنده خدا.
چه عکسای زیبا و قشنگی. الهی همیشه به تفریح و گردش و خوشی براتون بگذره.

هههههه آره بنده خدا
می دونم که جایی که شما زندگی میکنید هم به زیبائی همین جاست- خوشحالیهاتون مستدام خواهر خوبم
مامان آوینا
20 فروردین 92 8:13
مریم خانوم ماشاله به پسر خوشگل و نازت و همسر مهربونت و هنرمندی خودت که سفره خیلی قشنگی چیدی ایشاله سال خوبی و خوشی داشته باشی و به همه کارهات برسی
عکسهای جنوب رو گذاشتی برام تجدید خاطره شد و خیلییییییییییییییییییییییی خوشحال بودم که تمام عید جنوب بودم و از این مناظری که تا حالا ندیده بودم لذت بردم وقتی ساحل بیابانی مانند دریا - نخل - کوههایی که خاص جنوب هست رو می دیدم نمی دونستم از ذوق چیکار کنم همش از همسرم خواهش می کردم کنار جاده نگه داره که پیاده بشیم و نگاه کنیم و عکس بگیریم ولی انصافا هیچیک از عکسها نتونستن حتی 10 درصد از زیبایی محیط رو منتقل کنن الان هر روز دارم عکسها رو می بینم ولی همش می گم اونجا خودش یه چیز دیگه بود ولی اینو هم آخر سر بگم شاید هوای گرم اونجا توی فصلهای گرم سال یه کمی زندگی رو سخت کنه ولی خوب به اینهمه زیبایی می ارزه و اینهمه قشگی هست که همه مردم جنوب رو اینهمه مهربون و خونگرم کرده
ایشاله همیشه سالم و شاد و خوشبخت باشین

عزیزم بی نهایت خوشحال هستم که این همه خاطره خوب رو با خودت از جنوب بردی، و انشاء اله هر ساله بیاین اینجا هم ما دوباره شما رو ببینیم و هم اینکه تجدید خاطره کنی
بله البته هر منطقه ای زیبائی خاص خودش رو داره -من راضی ام به جایی که زندگی می کنم خیلی خوبه خدا رو شکر- راستی معلومه که بادقت نخوندی ها، خدایی اصلا به من میاد که سفره هفت سین بچینم ؟ کار بنده خدا شوهرم بوده - زودی عکسها رو بذار وبلاگت دیگه
الی مامان
20 فروردین 92 9:09
چه پسری
چه پدری
چه مامانی
جمعتون جمع لحظه هاتون شاد د د د


الی مامان خودتی ؟ وای چه افتخاری دادی به من و اومدی اینجا
خیلی خوشحالم کردی
مرسی عزیزم
مریم
20 فروردین 92 9:10
آدم نمیدونه درباره کدوم قسمت پستت نظر بده!

اول از همه اینکه اون موتوره خیلی بامزه بود تو اون عکس قبلیش هم نظر منو به خود جلب کرد

آها! بعدشم به به چه سفره ی قشنگی، آفرین به اقای همسر. اون جا تخم مرغی ها خیلی قشنگننننن
انشالله که همیشه در کنار هم خوشبخت باشید هر ۳ تاتون (. شاید هم بیشتر از سه تا)

واااااااااای مرسی مریمی که اومدی
متشکرم
خوشحالم کردی زیااااااااااد
آیدا مامان ویهان
20 فروردین 92 9:27
به به پسر به این نازی و توپولی.نازی چه خنده هایی. خدا شما دو تا قمری عاشق رو برای هم نگه داره.
میگم چه دلی داری میذاری آریا تو خونه رنگ بازی کنه. من فقط تو حموم میذارم. نمونه هنرهای ویهان انداختن خمیر بازی تو بخاری هست

وای آیدا اومدی ؟ ممنونم از دعای قشنگی که برامون کردی
همینطور خدا شما سه تا رو واسه هم نگه داره
آیدا این رنگ انگشتی ها به هر چی بخورن حتی دیوار با کهنه مرطوب راحت پاک می شن نگرانی نداره که ؟

گلبرگ
20 فروردین 92 10:43
آفرین به این آقای همسر! مهربانی تون مستدام...
الهی که همیشه شاد و سلامت در پناه خدای بزرگ باشید هر سه تاتون


ممنونم دوست خوبم - همچنین برای شما
.آزی.
20 فروردین 92 21:14
مریم جان یه خبری بده. خیلی نگرانم به خاطر زلزله. البته می دونم کاکی زلزله اومده ولی خواهش می کنم منو بی خبر نذار.
گلبرگ
20 فروردین 92 22:43
مریم جون چه خبر؟
مامان آرمان
21 فروردین 92 11:00
چقدر ازکامیون بازی آریا خوشم اومد....یاد دو سه سالگی شازده خودم افتادم که عاشق کامیون و اتوبوس های گنده اسباب بازی بود....
راستی دوست عزیز دیشب خبر زلزله را شنیدم و یاد شما افتادم و نگران... امیدوارم مشکل خاصی برای شما و خانواده پیش نیومده باشه هر چند از وقوع زلزله و تلفات جانی ان متاثر شدم ...


عزیزم چقدر خوشحال شدم اومدی اینجا
قربون آقا آرمان برم من، آقاست به خدا
بله ما خوبیم خدا رو شکر نگران نباش
ولی خوب هم استانی های زیادی رو از دست دادیم و خسارات فراوان
مريم مامان آريا
21 فروردین 92 13:12
به به چه سفره هفت سين خوشگلي دست آقاي پدر درد نکنه
همچنين دست گل پسر با رنگ کردنش
هميشه شاد و سلامت باشين
خوشبحالتون من هم دريا ميخوام


مرسی عزیزم
بفرما خواهر ما در خدمت شما هستیم
البت بذار این زلزله ها دست از سرمون بردارن بعد بیا
ای خدا رحم کن به ما
سارا
21 فروردین 92 14:23
خدا این پسر خوشگل و دوست داشتنی رو براتون حفظ کنه.


ای جانم سارااااااا - مرسی اومدی
متشکرم
نرجس خاتون، مامان طهورا خانوم
21 فروردین 92 15:27
ملت هی میان قربون صدقه ی هم میرن.
ملت: زن وشوهرا
ملت: مریم وشوهرش.


نه اینکه مردم تو وبلاگشون قربون صدقه شوهرشون نمی رن؟
می خوای همین الان آمار پستهای قربون صدقه ایت رو بدم ؟
نرجس خاتون، مامان طهورا خانوم
21 فروردین 92 15:28
بعد همون ملت،عکس چکانیده شده ی خودشان توسط همسر را بدون رمز چسبانده اند روی سینه ی وبلاگشان.
خدا به دور.
( آیکون نرجس که داره بین انگشت اشاره وشستش رو گاز میگیره!)


عسکم با حجااااابه که ؟ خواستم دیدتون رو به نور جمالم روشن کنم ؟ ایرادی داره ؟
نرجس خاتون، مامان طهورا خانوم
21 فروردین 92 15:29
توی عکس اخر توی اون قوطی چای چیه؟


از اون قوطی چایی برای نگهداری همون ماشین کوچیکها استفاده می شود
فاطمه
21 فروردین 92 16:18
وای من چند روزی نبودم عجب پست بالابلند و قشنگی گذاشتی آجی
همه عکسها خوشمل بود مخصوصا کناردریایی ها آخه من غروب از کناردریا خیلی دوس دارم
بچمون عجب خوشتیپه ها
دلم واسه عکسهای جدید از آریا تنگ شده بودکه با اومدن به وبلاگ سوپرایز شدم

آبجی واقعا متاثرشدم بخاطر زلزه ای که در حوالی شهر شما اتفاق افتاد
ایشاالله دیگه این اتفاق ها نیفته و هم وطنی رو از دست ندیم

به به آبجی فاطمه
سال نو شما مبارک - ایشااااااله امسال بهترین سال عمرت بشه- ما خوبیم نگران نباش
عکسها هم قابلی نداشت -مرسیییی
مامان سارا...( دردونه جون)
21 فروردین 92 18:24
سلام مریم جان خوبید؟
سال نوتون مبارک باشه عزیزم.
چه پست زیبا و قشنگی خیلی کیف کردم از بازیها و مناظر زیبای شهرتون.

راستی سفره هفت سینتون خیلی قشنگه بابت همسر با سلیقه بهت تبریک میگم امیدوارم همیشه خوش و خرم در کنار هم روزگار سپری کنید.

دیروز شنیدم بوشهر زلزله اومده شما هم اون طرفا هستید؟ حالتون خوبه انشالله؟


وای مامان سارا خیلی دلم برات تنگ شده بود -جان من زود به زود آپ کن
ممنونم بابت همه محبت هات
ما خوبیم نگران نباش عزیزم
فرزانه مامی مرصاد
21 فروردین 92 19:13
سلام مریم
شنیدم بوشهر زلزله اومده
اولین چیزی که به ذهنم خورد شما بودین

خوبین ایشاا...
نزدیک شما که نبوده؟؟؟


فرزانه ممنونم از محبتت ما خوبیم- بله بوشهر هم لرزید و باعث ترس ما شد طوری که می خواستم از خونه بزنم بیرون - ولی خوب شدت زلزله توی شهرستانها بوده
سمیرا مامان آنیتا
21 فروردین 92 21:58
چقدر اون عکس سنگدلی ات قشنگ از اب دراومده .. بهت میاد سنگدل باشی ها
بعدشم مریم بانو اینجا خانواده نشسته ها قربونت برم
از شوخی گذشته قلمت رو خیلی دوست دارم حس خوبی بهم میده .. دریای جنوب رو هم ندیدم یعنی تاحالا از این وری فقط تا شیراز اومدیم با هزااااار مکافات
مریمی این زلزله که میگن تا چه حد بد بوده ؟ دربارش بنویس
این آریا تپلوی ما رو هم ببوس .. قد و وزن دوسالگی اش رو نوشتی برم بخونم ؟


واای سمیرا چه عجب واقعا افتخار دادی امدی به ما سر زدی ها !
بعدشم منظورت رو از اینکه اینجا خانواده نشسته متوجه نشدم هاااا
زلزله که خرابی زیاد داشته با 37 نفر کشته و 800 مجروح - ما خوبیم شکر خدا - شدتش توی شهرستانها بوده
سمیرا من بعد از واکسن 18 ماهگی برای قد و وزن نبردم ولی تقریبی می دونم چنده اگر خواستی بیام بگم بهت ضمن اینکه سایز دخترها رو نباید با پسرها مقایسه کرد فرق می کنن باهم
مامان جوجه طلا
22 فروردین 92 3:38
سلام مریم جون سال نوتون مبارک .
خوبین خوشین برای این زلزله ای که بوشهر امده بود نگرانتون شدم چطورین عزیزم ؟


سلام عزیزم من و خانواده ام خوبین - ممنونم که نگرانم شدی عزیزدلم
مامان بردیا
22 فروردین 92 18:13
عزیز دلم چه گریه ای کرده خیلی ماه شده قربونت برم من عکسهات خیلی قشنگ شده کلی دوست داریم سال نو هم مبارک دست همسر مهربونت هم درد نکنه افرین به این همسر بابا با داشتن همچین شوهری نمیخواد خودت بری دنبال اون قضایا خودشون همت میکنن و رو سفید میشی سال خوبی براتون ارزو میکنم


مرسییییی مامان بردیا - خدا رو شکر اینترنتتون وصل شد؟
سمیرا مامان آنیتا
24 فروردین 92 8:42
خجالتم میدی
میدونم نباید با هم مقایسه کرد همینطوری پرسیدم بی خیال
ما سرنزدنمون به خاطر گرفتاری های شدیده خواهر .. تا میام سراغ لپ تاپ این انیتا خانومی زودتر از ما نشسته رو صندلی و داره دستور میده که چه کارتونی میخواد


هااا نگفتی منظورت از خانواده چی بید ؟
ای قربون اون آنیتا- خدا رو شکر ما از این مقوله کارتن و تی وی و ... راحتیم
سمیرا مامان آنیتا
24 فروردین 92 8:43
چه باحاله که ادم تا عرق تنش خشک نشده کامنتش رو می بینه


ها ها ها ههههههههه کاش دوستان هم یاد بگیرن والله
رعنا
26 فروردین 92 1:27
سلام عزیزم

وای دلم دریا خواست..حیف شد ما دو ساله برنامه ریزی میکنیم عید بیایم بوشهر ولی نمیشه

همیشه به خوشی
عکسهای خانه پدری بسیار زیبا بود

و سفره هفت سینت هم در عین سادگی بسیار زیبا بود


به به رعنا خانوم
منت بر ما گذاشتید
خوش آمدید
سارا
27 فروردین 92 12:16
راستی منم موافقم که هر از گاهی آدم عکس با حجابشو بدون رمز بذاره بقیه که میان مطالبشو می خونن باهاش بیشتر آشنا بشن
منم یکی دو جا عکس خودمو گذاشتم



واقعاً جدی می گی ؟ خیالم رو راحت کردی
مامان میعاد
27 فروردین 92 18:22
زاهزار ماشالله بچه ی خیلی شیرین و نازی دارید خدا براتون حفظش کنه بانو


ممنونم عزیزم - خدا میعاد شمارو هم حفظ کنه - لطف کردید اومدید