آریاآریا، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 5 روز سن داره

من و پسرم آریا

سرگرمی

1392/1/31 13:26
نویسنده : مریم
895 بازدید
اشتراک گذاری

لحظاتی پیش میاد که خسته ای و دوست داری فقط چند دقیقه دراز بکشی ( نه اینکه بخوابی) و یا اینکه کارهایی هستن که منتظرن شما بری انجامشون بدی و از طرفی هم هی عذاب وجدان داری برای اون فرشته ای که دور و برت می پلکه و توجه تو رو می خواد

توی این مواقع برای اینکه به هر دو خواسته برسی کارهای خیلی زیادی می شه کرد

مثلا یه کمی بی خیال کثیف شدن خونه بشی و یه ظرف حاوی دو نوع حبوبات رو بهش بدی و بذاری هر بازی ای که خودش به ذهنش رسید باهاش انجام بده - می تونه آشپزی کنه - می تونه اونها رو با کامیونش بار بزنه و ببره خالی کنه - می تونه بشینه و اونها رو ردیف کنه - می تونه بر حسب رنگ و یا نوع جداشون کنه و ...

یه سری برچسب بهش بدی تا بکنه و به هرجا دلش می خواد بچسپونه نیشخند

یه قیچی ایمن بهش بدی و بشینه کاغذهای قیچی کنه و بچسبونه

یا یه صفحه سوراخ دار بهش بدی با یه نخ محکم که از سوراخ ها رد کنه

پازل هاییش رو که مدتی هست از دیدش خارج شده بوده رو بیاری بذاری جلوش تا سرگرم بشه

و ...

دیروز طرفهای ساعت 5:30 عصر به شدت خوابم می اومد بطوری که می تونم به جرات بگم هیچگونه اختیاری برای باز نگه داشتن چشمهام نداشتم و از طرفی من و آریا هم تنها بودیم و نمی خواستم اون رو هم کسل کنم ، اول رفتم زیر کتری رو روشن کردم که یادم باشه قرار نیست بخوابم و به هوای کتری روشن هم که شده فکر خوابیدن رو نکنم، بعد دراز کشیدم توی اتاقش که یهو یاد بازی ای که چند وقت پیش از شهره جون  یاد گرفته بودم افتادم ، آریا هم که عاشق این جور بازی هاست خیلی استقبال کرد

بازی رو ابتدا از حیوانات شروع کردم به تقلید از شهره جون  و بعد به ذهنم رسید که همینطور به همه چی تعمیمش بدم و سوالهای سخت و آسون می پرسیدم و برای هر پاسخ صحیح آریا کلی ذوق از خودم در می کردم بطوریکه خواب به کلی از سرم پرید و دیگه آخرش از زور هیجان بازی بلند شدم نشستم و با هر جواب آریا کلی با هم می خندیدیم

خوب آریا بگو ببینم : اون چه حیوونیه که دماغش دراااازه و گوشهای پهن بزرگی داره ؟

اون چه حیوونیه که پوست تنش راه راهه ، سفید و سیاهه ؟

اون چه حیوونیه که فندق می خوره ؟

اگه گفتی چه حیوونیه که روی درختها زندگی می کنه ؟

اون چه حیوونیه که از شاخه های درخت ها آویزون می شه و این ور و اون ور می پره ؟

اون چه حیوونیه که گوشاش درازه؟ یا گردنش درازه ؟

یا می رفتم سراغ شخصیت هایی که توی کتاب داستانهاش خونده بودیم:

چرا پشه ها گالی گلی رو نیش می زدن ؟

اون کی بود که حموم نمی رفت و کسی دوستش نداشت ؟

اونی که نمی خوابید هی باباش رو صدا می زد کی بود؟

اون خرگوش کوچولو چیکار کرد که خواهرش از خواب بیدار شد ؟

یا اینکه می رفتم سراغ افراد دور و برمون که آریا اونها رو می شناسه :

اونی که اسم بچه اش پرهامه کیه؟

اونی که نی نی تو شکمش داره کیه ؟

آریا اون کیه که عینک می زنه ؟

اونی که ماشین ون داره کیه؟

اونی که عصا داشت اومد خونمون کی بود؟

یا سوالهای از نوع مشاغل:

اون کیه که وقتی مریض می شیم میریم پیشش ؟

اون کیه که چوبها رو اره می کنه ؟

اون کیه که دیوارها رو رنگ می کنه ؟

یا اینکه سوالهای اینطوری؟

اگه گفتی لباسهامون رو کجا می ذاریم ؟

اگه گفتی بارون از کجا میاد؟

اگه گفتی رعد و برق چطوری درست میشه ؟ رنگین کمون؟

وقتی شب میشه چی میاد تو آسمون ؟

اونجا کجاست که خیلی آب هست اونجا ؟

و .....

در این بین گاهی آریا سهواً یا عمدا جوابهای خنده داری می داد ، به ظاهر پاسخ صحیح بود اما با روش خودش و اسمی که خودش میذاشت روشون ، و کلی باعث خنده و سرور این جانب می شد

بسیار عالی بود

و چه لحظات شادی

پینوشت 1: از این بازی میشه توی ماشین هم استفاده کرد برای سرگرم کردن بچه

پینوشت 2: الان صدایش رو پشت تلفن شنیدم، اشک تو چشام حلقه زده، روم نمیشه جلوی همکارا گریه کنم، برای هزارمین بار تو این دو سال و اندی توی دلم آرزو کردم کاش پیشش بودم الان- حیف لحظات قشنگ زندگیت که ازت دورم


لحظه لحظه های بودن با تو را می بوسم ، نفس می کشم و زندگی می کنم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (28)

گلبرگ
31 فروردین 92 11:00



مرسی عزیزم
آیدا مامان ویهان
31 فروردین 92 11:10
بازیه جالبیه. در حد آسون ترش رو بازی کرده بودم. حالا ایده خوبی بود برای بازی.
در مورده بازی اول هم بنده هر روز روی فرشای خیس راه میرم. چون ویهان هر روز یه ظرف آب با اسکاچ و چند تا قبلمه برمیداره و هر کاری میخواد باهاشون میکنه. یه روز مشایناشو میشوره. یه روز اسباب بازیهاشو میذاره رو بخاری بپزن. یه روز باز میزنه و ....


کی روزی می رسه که از ماشین و ماشین بازی خلاصی پیدا کنم؟
وای دیگه نسبت به ماشین آلرژی پیدا کردم
سمیرا مامان آنیتا
31 فروردین 92 12:01
یعنی عاشق این پسر نابغه اتم


الان تو این پست من متوجه نقش آریا نشدم که
ولی در هر صورت بسیار مشعوف شدیم که شما افتخار دادی به ما هم سر بزنی
مرسی
شهره مامان مینو
31 فروردین 92 13:51
سلام مریم خانومی...خوشحالم که این بازی به دردتون خورد ما که خیلی چیزا از شما یاد گرفتیم رفیق...گل پسر نازو باهوش و خوش خندت رو ببوس حساااااااابی


ممنونم شهره جون - سایه تون سنگین شده خواهر
تو رو خدا ما رو هم ببین
سمیرا مامان آنیتا
31 فروردین 92 14:31
نقش اریا این بود که فکر میکرد و جواب سوالهات رو میداد



بله البته- اتفاقا همین الان متوجه شدم که منظورت چی بوده - قبل از اینکه کامنت بذاری
فاطمه
31 فروردین 92 15:53
v


بوس
محبوبه
31 فروردین 92 16:12
تجربه معماهای ساده با بچه ها خیلی شیرینه. منم بارها از جوابای رهاخندم گرفته .



بله همین طوره - مرسی که اومدی عزیزم
فرزانه مامی مرصاد
31 فروردین 92 17:39
ای جااااااان چه بازی قشنگی
این جوربازیا دهن بچه را آماده میکنه
آفرییین
راستی فهمیدی شهرماهم لرزید؟؟؟


مرسی که اومدی
بله شنیدم متاسفانه نمی دونم چرا کل ایران داره باهم می لرزه
آیدا مامان ویهان
1 اردیبهشت 92 7:25
من لذت میبرم از ماشین بازی پسرا. مخصوصا وقتی دراز میکشن و ماشین بازی می کنن


ماشین بازی خوبه اما نه اینقدر آخه- آریا ماشین بازی اولویت همه بازیهاشه - حالا یه برنامه ای دارم برای این ماشین هاش ( آیکون یه مادر بدجنس)
نرگس مامان طاها و تارا
1 اردیبهشت 92 11:09
اول جوابتو بدم بعد بخونم:
اولا قالب وبلاگ خودت كه خيلي قشنگه من كلي دنبال همچين چيزي بودم پيدا نكردم.دوما از سايت www.avazak.ir قالب شماره 456.


این قالب رو از قالب هایی که خود نی نی وبلاگ برامون گذاشته انتخاب کردم - مرسی
نرگس مامان طاها و تارا
1 اردیبهشت 92 11:12
اينجور بازي ها در زمان محدود و كئتاهي جواب ميده و زود بچه هايي از نوع طاها و تارا رو خسته مي كنه.البته به نوع بچه بستگي داره


این بازی برای سن تارا و طاها خیلی زوده که - اصلا قابل اجرا نیست
البته این بازی برای بچه های در سن آریا هم برای هر روز و یا یه روز در میون جواب نمی ده البته اگر سوال کاملاً جدیدی پرسیده بشه بچه حتما برای پاسخ استقبال میکنه
مادر(رادین و راستین)
1 اردیبهشت 92 14:37
هزاران آفرین
مادر با حوصله و فعال

مریم جون من هم با بی خوابی درگیرم


من دستای تو رو می بوسم بهشاد- خواهر گلم
فهیمه مامان سینا
2 اردیبهشت 92 10:18
خیلی عالی بود...آفرین
منم امروز یه چند تا از این اگه گفتیا ؟؟!!از سینا پرسیدم ...جواباشون واقعا معرکه است و خنده دار و خستگی بیرون کن...




خواهش می کنم عزیزم - خدا رو شکر که خوشتون اومد
وفا مامان پارسا
2 اردیبهشت 92 10:53
ا قهر نکن دیگه مریم .. من همون موقع که نوشتی این پستو خوندمش اما باور کن نشد نظر بذارم این دو روزی اینقدر کار کردم که خورد و خمیر شدم کلی سبزی خریدم و شستم و خورد کردم و سرخ کردم گذاشتم فریزر بادمجونا که هنوز نصفشون مونده داره می پوسه باقالی خریدم و برای پلو اماده کردم گذاشتم فریزر یعنی یه خاله خانباجی حسابی شدم دیروزم از صبح داشتم غذا درست می کردم تااااااااااااااااااا خود شب .. حالا می گم چه غذاهایی ..


خاک ورچوکت - مگه مجبوری همه چیزهایی که لازم داری رو با هم بخری ؟ خدا بهت عقل داده خواهر - بعدشم گفته مواظب بدنتون باشید- این هفته سبزی می خریدی- هفته بعد باقالی- هفته بعد .... نه اینکه همه رو با هم بخری- عقل کل
وفا مامان پارسا
2 اردیبهشت 92 10:59
من واقعا همش به تو فکر می کنم که خیلی کم می خوابی .. بقول همسرم اجر این بیدار موندن ها و با پسرک بازی کردن ها رو فقط و فقط اندازشو خدا می دونه
بازیشو ما خیلی وقته انجام می دیم .. پارسا اگر حوصله داشته باشه خوشش میاد اما وای به وقتی که روی کانال مسخرگی باشه .. یه جوابای مسخره ای می ده یه کلمه های الکی از خودش در میاره که نگو ..
من و باباش شبا موقع خواب بلند بلند واسه خودمون قل هو الله می خونیم چون می دونم پارسا چیزایی رو که یکی دوبار می شنوه یاد می گیره اما اگر بدونه داریم به اون یاد می دیم مقاومت می کنه ..مثلا می گم پارسا بسم الله الرحمان ؟ ؟؟ می گه کخوت !!! یا یه کلمه مسخره بعدشم کر و کر می خنده
اما غیر مستقیم که باشه گوش می کنه و یاد می گیره دیشب باباش دااشت شروع م یکرد به خوندن اونم کنار داشت روی تخت مک کوئئین بازی می کرد شروع کرد به خوندن بقیه اش دیدم دوتا ایه اولش رو بدون اشتباه خوند

دقیقا همین طوره درباره آریا - اینقدر قشنگ مسخره می کنه که خدا می دونه - حالا تعمیم بده به همه چی ها! اون روز داشتیم با هم شعر تکراری اتل متل توتوله رو می خوندیم یه تیکه من یه تیکه اون -نشون به اون نشون که تا آخرش رو مسخره جواب داد و کر کر خندید
وفا مامان پارسا
2 اردیبهشت 92 11:01
حالا بیا دیگه قهر نکن .. من روز قیامت تو اون هاگیر و واگیر تو رو کجا پیدا کنم که باهم اشتی ک نیم .. ؟؟


اوووووم قهر قهر
مامان پريناز
2 اردیبهشت 92 11:24
چه بازي هاي خوبي.آفرين

انگار همه بچه ها تو اين سن ياد ميگيرن مسخره كنن.پريناز هم خيلي حرفه ايه!!


مرسی عزیزم
بله همین طوره - و البته مایه خوشحالی و خنده ما میشن
مامان پريناز
2 اردیبهشت 92 11:25
عزيزم اصلا قابلتو نداشت

اون ماهي ور تو يه پارچ بلند پر آب بنداز...اون حباب سبك ماهي رو ميكشه مياره بالا...براي آموزش مفهوم چگاليه


چطوری ماهی رو می کشه بالا ؟ یعنی خودش میاد بالا؟ ما که گذاشتیم تو لیوان ولی اینطوری نشد - شاید انتهای لیوان تنگ بوده و ماهی گیر می کرده - نمی دونم باید دوباره امتحان کنم
مامان كسيري
2 اردیبهشت 92 11:34
آفرين آريا جون و آفرين بر مامانش.
اينقدر زود اين كوچولوها بزرگ شدن و الان ديگه همه چي رو حتي يه موقعايي بهتر از ما مي‌فهمن .
خدايا شكرت



بله همین طوره - مرسی که اومدی عزیز
وفا مامان پارسا
2 اردیبهشت 92 12:06
اخه داستان داره اینا .. یه خانومه که میاد کمکم گاهی (سالی دو سه باربرای نظافت خونه) هی اصرار که اگر سبزی اینا میخوای من برات می گیرم میارم .. خلاصه منم زنگ زدم سفارش اینا رو دادم که خودش بخره بیاره همه کارشم بکنه و بره
اینقدر این ادم بدقول دیر اومد سر ظهر اومد شانس ما اونروز هم پمپ اب ترکید و اب قطع شد تا شب اب نداشتیم دیگه اون فقط پاکشون کردو رفت همه کارا موند رو دست خودم .. همسرم هم کلی سرکوفت و سرزنشم کرد .. دیگه مردم تا همه رو جا بجا کردم


آخی - تو جداً آخر بدشانسی هستیا - آخی دلم کباب شد- خوب اون هم می خواست باز نباید همه رو با هم می گفتی حالا چرا سرزنش؟
مريم مامان آريا
2 اردیبهشت 92 14:29
سلام مريم جون
خيلي خوبه وبلاگت هست
خيلي از چيزهايي که نوشتي خيلي خيلي ساده بودن اما من لذت بردم و حتما با آرذيا در مواقع بيحوصلگي از اين بازيها مي کنم
حتما حتما حتما و لطفا باز هم از بازيهاتون بنويس
يه مامان هميشه منتظر شماست
راستي خيلي براي اون کوچولوها ناراحت شدم
انشالله به زودي خانه دار بشن و راحت و شاد زندگي کنن


ای وای من رو شرمنده می کنی - من خودم هم از دیگران یه چیزهایی رو یاد می گیرم
مرسی عزیزم
مامان جوجه طلا
2 اردیبهشت 92 16:59
الهی من قربون همچین مادری بشم که اینقدر مهربون و از خودگذشتگی میکنه چه بازی جالبی خوبه که گفتی و ما هم این دختریمونو سرگرم کنیم .

مریم جون خیلی گلی مثل اسمت.

بوس برای پسر و مامان.



مرسی عزیزم ممنونم - خواهش می کنم - شما خیلی گلی که به من سر می زنی و شرمنده ام می کنی
مامان روشا
3 اردیبهشت 92 8:41
باز هم مریم خانوم و کلی حوصله برای آریا

بازی جالبیه حالا کار ما برعکسه روشا مدام از من این سوال ها رو می پرسه
مثلا اونی که تو آسمون پرواز می کنه چیه و من بد بخت باید بدونم از میون هزار تا پرنده اون منظورش گنجشک بوده نه کلاغ هههههههه




عزیزم ممنونم که سر زدی
جات توی این پست خالی بود
بله اون سوالهایی که بچه ها از محیط و درباره محیط پیرامونشون می پرسن که همه بر اثر شواهد و چیزهایی که مبینن هست طبیعیه و مسلماً بچه ها به محض اینکه یه ذره خودشون رو پیدا می کنن و شروع می کنن به صحبت درباره همه چیز سوال می پرسن
اما خوب این بازی بر پایه کنکاش در ذهن و فکر کردن هست - یعنی فکر کنه توی حافظه اش جستجو کنه و جواب رو پیدا کنه - طبق دانسته های قبلیش
مامان خانومی
3 اردیبهشت 92 13:42
چه بازی خوبی . مرسی که یادمون دادی
تورو خدا هرچی بلدی بازم بگو . من یکی که رسما مخم پوکیده
راستی آخر چایی دم کردی ؟ کتری که نسوخت ؟؟

هههه خندم گرفت
آره عزیزم - چایی رو هم دم کردم و خوردیم
باشه اگر چیز قابل عرضی بود حتما میگم
خودم هم خیلی چیزا رو از دیگران یاد میگیرم
مامان پریسا
3 اردیبهشت 92 14:37
سلام.اول که شروع کردم بخونم دیدم خیلی طولانیهولی کم کم علاقه مند شدم. .اقعا جالب بود.چه خوب . من هم حتما برای پریسا امتحان میکنم.


سلااااام - مرسی که اومدی عزیزم
محبوبه
4 اردیبهشت 92 10:06
چطور مطوری مریم؟ خوبی؟

سلام
محبوبه من مرسی باوفای من
باید که خوب باشم
حرف زیاد هست برای جواب همین سوال ساده
راستی دوباره وبلاگت ایراد میگیره و نمیشه نظر گذاشت
مامان پريناز
4 اردیبهشت 92 12:13
خوشگلم پارچ بلند طوري كه ماهي به ته نرسه

آره همین طوره متوجه شدم به خاطر همین بوده که عمل نمی کرده-مرسی
مریم مامان محمد رضا
5 اردیبهشت 92 11:08

با آروزی بهترینها برای شما خانواده خوب

بازی خوبیه منم انجام دادم اما محمدرضا زیاد جواب نمی ده بعد که من بیخیالش میشم میاد سراغم و جواب میده و میره.


سلام
این که خیلی خوبه عزیزم - بچه مون متفکره ؟ نیاز داره خوب فکر کنه و بعد جواب بده