آریاآریا، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 4 روز سن داره

من و پسرم آریا

وقت خواب

1392/6/12 8:42
نویسنده : مریم
890 بازدید
اشتراک گذاری

ساعت 11:30 شب

رو به پدر ِ پسر : من چون صبح کمی زود تر از شما پامیشم می خوام برم بخوابم، شب به خیر

دو دقیقه بعد چراغی که پشت سرم خاموش می شود و پدر و پسری که ملحق می شوند

پسر در رخت خواب خود ورجه وورجه می کند و گاهاً لگدی می اندازد بر اندام جفتمان

پسر : می خوام بیام پیش مامانی بخوابم

مادر: بیا

پسر: دست حلقه بر گردن مادر می اندازد آنچنان که بازدمش ، دم مادر می شود و می گوید مامان خیییییییلی دوستت دارم بعلاوه چند ماچ آبدار ِ محکمِ صدا دار ِ آدم بیهوش کن !

مادر: منم دوستت دارم عزیزم ، بخواب مامان نگران

پسر: مامانی من خیلییییییی دوستت دارم اندااااازه مورچه !

مادر : (در حالیکه سعی می کنم از پُکی خندیدن جلوگیری کنم ) خیلی لطف می کنی ممنونم (مورچه!)

پسر: من مامان و بابام رو خیلییییی دوست دارم

مادر : ما هم شما رو خیلی دوست داریم عزیزم

پسر: مامانی یه گوسفندی زده به ماشین بابا ، داغونش کرده

مادر : بله مامان

پسر : مامان اون سایه چیه ؟

مادر : سایه میز و صندلیه ، بخواب عزیزم ، شبت به خیر

پسر : مامان گـذا می خوام

مادر : غذا می خوای ؟

پسر : نـــه ! گـــذا می خوام

مادر : بریم بیسکوئیت و شیر بخوری ؟

پسر: نــه نمی خوام

مادر : مگه گرسنه ات نیست ؟

پسر: نه نیست

مادر: بخوابه دیگه ! شبت به خیر ، خوب بخوابی

پسر : مامان! مامان!

مادر: سکوووت قهر

پسر: دست ها حلقه بر گردن مادر، بیهووووش قلب

 

توضیح نوشت : آقای گوسفند عبارت است از اشخاصی که گواهینامه ندارند ولی ادعا دارند، گواهینامه ندارند ولی با سرعت می زنند به ماشین مردم که گوشه خیابون پارکه ! و البته که داغونش می کنن!

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (10)

محبوبه
11 شهریور 92 15:50
قربون این پسملی با محبت.



قربون شما
وفا
11 شهریور 92 19:48
چه گفتگوی های شیرینی . چه کیفی داره اون بازدم خدا قسمت همه بکنه کیفشو
چقدرم تو زودتر خوابیدی ها


وفا جون نمی دونم چه صیغه ای هست که اصلا قسمت من نمیشه یه شب کمی زود تر از معمول بخوابم این شب که ختم به خیر شد نمی دونی چند شب بعدش که باز نیت کرده بودم زودتر بخوابم چه بلائی سرم اومد هنوز جاش پیداست

آره خدا این دم و بازدم فرشته ها رو حفظ کنه
افسانه مامان کیان کوچولو
12 شهریور 92 9:02
سلام گلم آرزو می کنم هر چه زودتر موش موشک من هم به حرف بیافته و با من اینجوری صحبت کنه و من هم مثل شما دوست خوبم با حوصله جوابش رو بدم ...


انشاء اله روزهای خوب ، یکی از یکی خوبتر می رسند
از لحظه لحظه هاش لذت ببر لحظه ها و روزهای تکرار نشدنی
مامان روشا
12 شهریور 92 9:12
آخی چقدر خوبه هر روز ات یه پست خوب می خونم


خیلی بامزه بود

روشا شبها روی پای من می خوابه و بعد می ذارمش روی تختش تو اتاق خودش

راستش من از اول می ترسیدم بچه کنار خودم بخوابه فکر می کردم هر آن ممکنه بیافتم روش و خفه شه واسه همین از بچگی هم رو تخت خودش بود

البته گاهی عصر ها که می خوایم بخوابیم می یاد پیش من که من خوابم نمی بره به خاطر همون ترس

.... منظورم از همه این ها این بود که بگم حس خوبیه خیلی خوب خدارو شکر به خاطر این وروجک هااااااااااا


ای جانم چه جالب ،من این ترس رو هیچ وقت نداشتم که یه وقت ممکنه روش برگردم نمی دونم چرا و آریا از 7 ماهگی کنارم خوابیده تا الان
عادت کردیم به نفسهاش هر دو مون، خلیم دیگه!

مامان محمدمهدی
13 شهریور 92 7:55
یه لحظه فکر کردم دارم مکالمات خودم و محمدمهدی رو مرور میکنم! چقدر این بچه ها شبیه همن!!!!
از بابت ماشین هم متاسفم از این نوع بلاها سر ماشین ما هم اومده!


بله همین طوره ، اکثر بچه ها وقت خواب از این شیرین زبونی ها دارن، من دلم نیومد که اینها رو ثبت نکنم!
دوست دارم وقتی خودش روزی مردی شد اینها رو بخونه و بدونه چقدر شیرین بوده
مادر (رادین و راستین)
14 شهریور 92 2:36
اون گوسفند رو خوب اومده.

می گم ....... کی می خوای جداش کنی ...
دیگه موقعش شده .......


راستش اتاقش کولر نداره و هنوز گرمه که تو اتاقش بخوابه
مامان پریناز
14 شهریور 92 16:12
الهییییییییییییی گوسفند!!!!!!

وای مریم عین عین حرفای من و پریناز بود.مخصوصا اینکه بعد کلی حرف و حدیث و قربون صدقه که بخواب و دوستت دارم و دوستم داری و ... برمیگرده میگه:گذا میخوام!اگه ندم میکشه منو همین بچه بدغذا!
چه جالب پس بچه ها همشون حرف غ یا ق رو گ میگن؟آخه پریناز تا اینجوری میگه مادرشوهرم میگه خب یه رگش ترکه دیگه



نه زهرا آریا غ و ق رو کاملا می تونه در کلمات خوب ادا کنه عمداً می گفت گذا می خوام!
مامان بردیا
15 شهریور 92 16:59
عاشق این گفتگوهای قبل از خوابشون هستم


همچنین
وفا
16 شهریور 92 10:32
دقت کردی مریم مال همه رو جواب دادی الامنو ؟


ببخشید الان جواب دادم از قلم افتاده بود
نرگس مامان طاها و تارا
18 شهریور 92 7:54
يه سوال ؟؟؟اونوقت نقش پدر اين وسط چيه؟؟؟خدا رحم كرد قراره زودتر بخوابي...


خوب یه وقتهایی هم در شبانه روز می شه که آریا فقط اون رو می خواد و من می رم دنبال کارم و یا استراحتم
گاهی هم پیش میاد فقط من رو میخواد اون آزاد میشه
گاهی هر دو مون رو با هم می خواد !
اون شب من رو می خواست و ایشون خوابیدند
یه شبی هم میشه با اون هم صحبت میشه و کاری به من نداره و من میگیرم می خوام تختـــــــ