آریاآریا، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 8 روز سن داره

من و پسرم آریا

زندگی چیست ؟

1391/9/7 12:56
نویسنده : مریم
666 بازدید
اشتراک گذاری

شب آرامی بود

می روم در ایوان، تا بپرسم از خود

زندگی یعنی چه؟

مادرم سینی چایی در دست

گل لبخندی چید ،هدیه اش داد به من

خواهرم تکه نانی آورد ، آمد آنجا

لب پاشویه نشست

پدرم دفتر شعری آورد، تکیه بر پشتی داد

شعر زیبایی خواند ، و مرا برد، به آرامش زیبای یقین

با خودم می گفتم

زندگی، راز بزرگی است که در ما جاریست

زندگی فاصله آمدن و رفتن ماست

رود دنیا جاریست

زندگی ، آبتنی کردن در این رود است

وقت رفتن به همان عریانی؛ که به هنگام ورود آمده ایم

دست ما در کف این رود به دنبال چه می گردد؟

هیچ!!!

زندگی ، وزن نگاهی است که در خاطره ها می ماند

شاید این حسرت بیهوده که بر دل داری

شعله گرمی امید تو را، خواهد کشت

زندگی درک همین اکنون است

زندگی شوق رسیدن به همان

فردایی است، که نخواهد آمد

تو نه در دیروزی، و نه در فردایی

ظرف امروز، پر از بودن توست

شاید این خنده که امروز، دریغش کردی

آخرین فرصت همراهی با، امید است

زندگی یاد غریبی است که در سینه خاک

به جا می ماند

زندگی ، سبزترین آیه ، در اندیشه برگ

زندگی، خاطر دریایی یک قطره، در آرامش رود

زندگی، حس شکوفایی یک مزرعه، در باور بذر

زندگی، باور دریاست در اندیشه ماهی، در تنگ

زندگی، ترجمه روشن خاک است، در آیینه عشق

زندگی، فهم نفهمیدن هاست

زندگی، پنجره ای باز، به دنیای وجود

تا که این پنجره باز است، جهانی با ماست

آسمان، نور، خدا، عشق، سعادت با ماست

فرصت بازی این پنجره را دریابیم

در نبندیم به نور، در نبندیم به آرامش پر مهر نسیم

پرده از ساحت دل برگیریم

رو به این پنجره، با شوق، سلامی بکنیم

زندگی، رسم پذیرایی از تقدیر است

وزن خوشبختی من، وزن رضایتمندی ست

زندگی، شاید شعر پدرم بود که خواند

چای مادر، که مرا گرم نمود

نان خواهر، که به ماهی ها داد

زندگی شاید آن لبخندی ست، که دریغش کردیم

زندگی زمزمه پاک حیات ست، میان دو سکوت

زندگی ، خاطره آمدن و رفتن ماست

لحظه آمدن و رفتن ما، تنهایی ست

من دلم می خواهد

قدر این خاطره را دریابیم.

 

شعر از سهراب سپهری

روحت شاد سهراب ، روحت شاد

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

سمیرا مامان آنیتا
7 آذر 91 12:59

به فال نیک میگیرم تاسیس این وبلاگ رو با بیست ماهگی دخترم
آریای قشنگم .. امیدوارم مامان تو این وبلاگ مدام از خوشیهات بنویسه ، از تفریحاتت ، از بالندگی ات ، از دانشت ..
می بوسمت پسر شیرین وبلاگستان


----------
عزیزم ازت ممنونم بابت همه مهربونیهات
بیست ماهگی انیتا مبارک
سارا مامان آرام
7 آذر 91 14:42
سلام دوستم خوشحالم دوباره برگشتی شما رو به وبلاگ آرام لینک کردم منتظر نکته های خوب و آموزنده ات هستیم
مامان جوجه طلا
7 آذر 91 16:19
سلام عزیزم مبارک باشه . آرزو دارم مثل گذشته بیای و با موفقیت از خوشیهاتون بنویسی. آریا جون چطوره ؟خیلی دلم براش تنگ شده
مامان جوجه طلا
7 آذر 91 18:06
لینک هم شدی خانومی.
شهره مامان مینو
13 آذر 91 14:49
سلام.نامردی که منو خبر نکردی...امروز میخواستم بیام بنویسم مریم کجایی دیشب خوابت رو دیدم....دلم برای اریات تنگ شده... اونوقت باید از کامنتدونی نرجس پیدات کنم... خوشحالم که برگشتی اما این چیزی از نامردیت کم نمیکنه