26 در 26
یعنی 12 دی ماه ، 26 ماهگی آریا مبارک
26 دی ماه ، تولد مامان و بابای آریا مبارک می شه بعدا
26 ماهگی هم قشنگیهای خودش رو برای ما داشت چون برای ما 26 ماهگی نمود کامل خودم خودم ها و من من های آریا بود
شاید گاهی این من من ها خسته کننده باشه و یا نه ، بی موقع باشه اما حقیقتاً برای من خیلی لذت بخش هست هر باری که می گه خودم خودم خودم ، من من من، چون این خودم خودم گفتن ها رو بهترین بستر برای پرورش هرچه بیشتر اعتماد به نفسش و همینطور استقلالش می بینم و می دونم
و تمام سعی خودم رو می کنم که از بیشتر خودم هاش استقبال کنم و کمتر منع کنم
زیبایی دیگه 26 ماهگی برای من درک خیلی بازتر و بیشترش از محیط، رفتار ها و گفتارهای پیرامونش بود یعنی اینکه دیگه باید مطمئن باشم اگر اون تو اتاقشه من تو پذیرایی در حال صحبت با بابا یا تلفن ، همه آنچه گفتیم رو آقا شنیده و حفظ کرده
روز به روز بیشتر داره از رفتارهامون تقلید می کنه هر کاری ما میکنیم و هر چی می گیم اون انجام می ده و می گه و این هی من رو ، روز به روز و لحظه به لحظه بیدارتر می کنه ، آینه خوبی برای نشون دادن خودم به خودم هست ، اعتراف می کنم گاهی حرکتی کرده که خودم واقعا شرمنده شدم و متوجه شدم هیچ ایرادی متوجه اون نیست و از من دیده و یا شنیده
این باعث میشه زنگ خطر کنار گوشم به صدا در بیاد و با خودم بگم : آی مریم خانوم حواست باشه چی می گی؟ چیکار می کنی؟ که بعدا وقتی سه سالش شد نشینی بزنی تو سر خودت چرا بچه ام این کار رو می کنه یا این حرف رو میزنه؟
سعی می کنم هر روز و هر ساعت این روزها رو که می دونم به شدت در حال تقلید هست رو بهترین استفاده ها رو ازش بکنم و چیزهای خوب ، کلمه های خوب ، عادت های خوب رو درش نهادینه کنم
کلمه های قشنگی مثل : لطفا - ببخشید - دوستت دارم - متشکرم - عزیزم و خیلی های دیگه
رفتارهای خوب مثل : بوسیدن - در اغوش گرفتن - احترام گذاشتن - نوازش کردن - آهسته صحبت کردن - نق نزدن - خوشرو بودن - مهمان نواز بودن - شاد بودن- اسباب بازی میزبان رو تحویل دادن - خداحافظی کردن - خوش آمد گویی کردن - سلام کردن - پذیرایی کردن
الان میدونه هر چیزی رو که بخواد به ما بده و یا به دیگران باید بگه «بفرمائید» و به خوبی از این کلمه استفاده می کنه و جزو عاداتش شده نه اینکه ما از اون خواسته باشیم نه به مرور یادگرفته چون از وقتی خیلی کوچیک بود و حتی معنی و زمان به کار بردن بفرمائید رو نمی دونست برای اون و خودمون به کار می بردیم
یا وقتی مهمون می خواد بره حتما حتی اگر توی اتاقش در حال بازی باشه می دوه میاد دست می ده با مهمان و می گه خوشحال شدیم و خداحافظ و خوش اومدین
جایی مهمونی بریم به خوبی می دونه که اسباب بازی ای که بازی کرده رو وقت خداحافظی باید بذاره و اون بدون اینکه ما ازش بخوایم می ره به سمت بچه میزبان و اسباب بازیش رو بهش می ده می گه بفرمائید و تشکر می کنه - البته اغراق نمی کنم گاهی به ندرت اگر اسباب بازی خیلی به دلش نشسته باشه ممکنه بخواد برداره اون هم با یک بار یادآوری ما ، قبول می کنه و وسیله رو تحویل می ده
در راستای تشویق کردن بچه ، من یه اصلی رو سعی کردم همیشه رعایت کنم و اون هم این بود که به طور واضح مشخص کنم برای انجام چه کاری دارم ازش تشکر می کنم از مدتها قبل این رسم توی خونه ما شکل گرفته بود : آریا دستت درد نکنه اسباب بازیت رو بردی تو اتاق - مرسی که بوسم کردی - ممنونم که سبد رو بردی آشپزخونه و حالا اون در بیشتر مواقع اینطور از ما تشکر می کنه : مرسی مامان که آب دادی آریا خوشکله - مرسی بابا بادکنک باد کردی دست شما درد نکنه - مرسی مامان جیشم رو شستی - مرسی مامان ژله دادی
من خودم عادت داشتم در گفته هام خواهشی صحبت نمی کردم بعد از ازدواجم همسرم تاکید زیادی روی این رفتار داشت و دلگیر می شد اگر دستوری می گفتم برام آب بیار و همیشه با لبخند می گفت لطفاً ، خوب سعی کردم بعد از اصلاح خودم این کلمه رو هم به آریا آموزش و یادآوری کنم و ازش بخوام استفاده کنه در جملاتش - خیلی اوقات چیزی رو می خواد مثلا دوست داره کارتون ببینه ک میگه مامان کارتون بذااااااااااااار ، میگم عزیزم باید بگی : مامان لطفا کارتون بذار و بعد از اینکه گفت من می گم چشم پسر خوشکلم الان می ذارم و بعد اون تشکر می کنه و یا همیشه سعی می کنیم اگر درخواستی از آریا داریم همیشه قبلا کلمه لطفا رو به کار بگیریم البته به کار بردن لطفا برای بچه باید خیلی هوشیارانه باشه و شامل همه درخواست هامون ازش نمی شه
سعی می کنم هر چه بیشتر در روز از درخواست برای کمک کردن در کارهای خانه به من و پدرش استقبال کنم این خیلی عالیه که بخشی از وقتش به این شکل بگذره
این کتاب کلیدهای پرورش کودک شاد از 2 تا 4 سالگی اینقدر نکته های ظریف و خوشکلی داشت که دلم می خواد یه دور دیگه بخونمش
یه پست جداگانه برای بازیهای انجام شده اخیر براتون می ذارم انشاء اله یا فردا و یا شنبه
دیشب یه اتفاق خیلی بد افتاد که از بیانش عاجزم و الان بی نهایت ناراحتم و باید تا ظهر که می رم خونه خودم رو جمع و جور کنم آریا متوجه ناراحتیم نشه البته از بدترین کاری که بدم میاد تو زندگیم تظاهر کردنه، اون هم در مقابل بچه ات که هرچقدر هم تظاهر کنی می فهمه امروز مثل هر روز نیستی ، غمم بیشتر میشه وقتی که از غم من آریا غم بگیره
کاش می شد گاهی به عقب برگشت
حیف
چو آن نخلم که بارش خورده باشند
چو آن ویران که گنجش برده باشند
چو آن پیری همی نالم درین دشت
که رودان عزیزش مرده باشند
باید یه حرکتی کنم نذارم 26 ماهگی آریا با غم بگذره - شاید رفتم یه کیک بخرم و یه دسته گل یه بندری هم درست کنم چند نفر رو هم دعوت کنم ، کلهم همه رو با هم سورپراز کنم
هر آنکس عاشق است از جان نترسد
یقین از بند و از زندان نترسد
دل عاشق بود گرگ گرسنه
که گرگ از هی هی چوپان نترسد
پی نوشت 1: پشت این مادر مهربونی که ازش اسم می برین ، یه مادری هست که خارج از همه مهربونیهاش ، وقت غذای بچه اش که می شه ، می شه کم حوصله ترین مادر دنیا متاسفانه چرا تلاش نمی کنم در این مورد مثل بقیه باشم و اینقدر بی خود و بی جهت حرمت ، امنیت ، آرامش بین مادر و پسر رو وقت غذا از بین می برم ؟
البته این مسئله شامل همه موارد و همه دفعاتی که غذا می خوریم نمیشه و ضمناً همه اون حالات درون خودم اتفاق می افته و معمولا چیزی به آریا بروز داده نمی شه اما خوب اعتراف می کنم وقت غذا خیلی تلاش می کنم مهربون باشم اما همچی هم مهربون نیستم بلکه بیشتر جدی ام و حال و حوصله التماس کردن و ادا و اطوار درآوردن ندارم یعنی از بس تو این یکسال اخیر این کار رو کردم که دیگه .... و عقیده ام اینه که بچه گرسنه باشه سنگ هم بذاری جلوش باید بخوره یعنی که چی ؟ و لزومی نداره که هر بار براش ادا در بیاری تا بخوره - خلاصه اینکه من در همه شرایط مخلصش هم هستم اما واقعا برای غذا دیگه چندان حوصله ندارم ادا در بیارم ، می خواد بخوره نمی خواد هم نخوره
بدترین کاری که توی مادری ازش بدم میاد ؛ غذا دادن به بچه است چون از اول هم راهم رو در این مورد اشتباه رفتم و از اول هم بلد نبودم آدابش رو
پی نوشت 2 : اون تصمیمی که گرفته بودم تا 26 ماهگی آریا با شادی بگذره رو عملی کردم و بسیار هم به خودمان و آریا خوش گذشت سند تصویریش رو هم شنبه می ذارم
اون ناراحتیه هم برطرف شد