دو چشمم درد چشمانت بچیناد - مبو روزی که چشمم ته مبیناد
اینجا شروع بیماریش برای بار سوم در یک ماه گذشته بود تا اینکه بالاخره راهی بیمارستان شد
اینجا هم آخر شب بود و نمی خوابید و گیر داده بود که طوطی رو می خوام ، طوطی رو می خوام ، گفتم آخه مامان چیکار این طوطی داری؟ و آوردمش نزدیک بعد با لحن بچه گانه اش دست کشید رو پاش و گفت: دوسش دارم و به طوطیه دست می کشیدو می گفت : الهی پرنده ات برم ، الهی پات برم
مثلا داشت قربون صدقه اش می رفت
اینجا هم پیرهن باباش رو پوشیده
کارت مشاغل که آریا فوق العاده بهشون علاقه داره و سیر نمی شه
هم فال و هم تماشا - خوردن ژله با انبرک
این ژستا رو هم خودش گرفت و از من خواست که ازش عکس بگیرم و بعدش هم از عکس گرفت خسته شد و شروع کرد به نق زدن مامان پاشوووووو - موهاش رو هم که می بینین زشت شده واسه اینه که چند وقت پیش تو حموم خودم دستی به سرش کشیدم الان دوباره بلند شده
این عکسها هم همه مال بعد از بیمارستانش هست
یه روز از پنجره دید یه لودر داره خاک می ریزه تو کامیون ، از اون روز همش می ره همین بازی رو می کنه
این هم که طبق معمول بعد از اینکه من رو حسابی وقت نماز از حضورش مستفیذ کرده
اینجا هم لپ خودش رو می کشید و می گفت : تپلیییییییییی
اینجا هم که داره نقاشی می کشه قربونش برم
و بعد دوباره برج سازی بر اساس تفکیک رنگها طبق عادتش ، مامان یه زرد بده لطفاً ، حالا یه آبی بده
اینجا هم بعضی حیوونای مورد علاقه اش رو از من می خواست که بکشم و بعدش باهاشون بازی می کنیم و حرف می زنیم ، اینجا یه خارپشت کشیدم و دستم رو می ذاشتم روش و می گفتم: آی آی آی خار زد دستم و آریا کلی می خندید و خودش هم امتحان می کرد دستش رو می ذاشت روش و من می گفتم آی آی آی و دستش رو می کشید عقب و قه قه می زد ، خیلی از بازیهای هیجانی خوشش میاد ( می دونم نقاشیم زشته نخندین بهم اینقدر ) البته اون خارپشت اون وری رو خودش کشیده بد هم نشد
اینجا هم ازم خواست که گربه بشه :
ما این روزهای هر بازی ای که هیجانش و ریسکش و تالاپ تالاپ قلب بالاتره انجام می دیم همون بازیهای همیشگی قدیمیجهت بازیابی نشاط
انشاء اله پست بعدی با معرفی کتاب در خدمتتون هستم