آریاآریا، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 4 روز سن داره

من و پسرم آریا

دو چشمم درد چشمانت بچیناد - مبو روزی که چشمم ته مبیناد

1391/11/21 13:25
نویسنده : مریم
1,595 بازدید
اشتراک گذاری

 

اینجا شروع بیماریش برای بار سوم در یک ماه گذشته بود تا اینکه بالاخره راهی بیمارستان شد ناراحت

اینجا هم آخر شب بود و نمی خوابید و گیر داده بود که طوطی رو می خوام ، طوطی رو می خوام ، گفتم آخه مامان چیکار این طوطی داری؟ و آوردمش نزدیک بعد با لحن بچه گانه اش دست کشید رو پاش و گفت: دوسش دارم و به طوطیه دست می کشیدو می گفت : الهی پرنده ات برم ، الهی پات برم  خنده

مثلا داشت قربون صدقه اش می رفت

اینجا هم پیرهن باباش رو پوشیده

کارت مشاغل که آریا فوق العاده بهشون علاقه داره و سیر نمی شه

هم فال و هم تماشا - خوردن ژله با انبرک

این ژستا رو هم خودش گرفت و از من خواست که ازش عکس بگیرم و بعدش هم از عکس گرفت خسته شد و شروع کرد به نق زدن مامان پاشوووووو - موهاش رو هم که می بینین زشت شده واسه اینه که چند وقت پیش تو حموم خودم دستی به سرش کشیدم الان دوباره بلند شده


این عکسها هم همه مال بعد از  بیمارستانش هست

یه روز از پنجره دید یه لودر داره خاک می ریزه تو کامیون ، از اون روز همش می ره همین بازی رو می کنه

این هم که طبق معمول بعد از اینکه من رو حسابی وقت نماز از حضورش مستفیذ کرده

اینجا هم لپ خودش رو می کشید و می گفت : تپلیییییییییی

اینجا هم که داره نقاشی می کشه قربونش برم

و بعد دوباره برج سازی بر اساس تفکیک رنگها طبق عادتش ، مامان یه زرد بده لطفاً ، حالا یه آبی بده

اینجا هم بعضی حیوونای مورد علاقه اش رو از من می خواست که بکشم و بعدش باهاشون بازی می کنیم و حرف می زنیم ، اینجا یه خارپشت کشیدم و دستم رو می ذاشتم روش و می گفتم: آی آی آی خار زد دستم  و آریا کلی می خندید و خودش هم امتحان می کرد دستش رو می ذاشت روش و من می گفتم آی آی آی و دستش رو می کشید عقب و قه قه می زد ، خیلی از بازیهای هیجانی خوشش میاد ( می دونم نقاشیم زشته نخندین بهم اینقدر نیشخند ) البته اون خارپشت اون وری رو خودش کشیده بد هم نشد

اینجا هم ازم خواست که گربه بشه :

ما این روزهای هر بازی ای که هیجانش و ریسکش و تالاپ تالاپ قلب بالاتره انجام می دیم همون بازیهای همیشگی قدیمیجهت بازیابی نشاط

انشاء اله پست بعدی با معرفی کتاب در خدمتتون هستم

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (34)

گلبرگ
21 بهمن 91 10:38
چه عکسای قشنگی! چه آریاجون نازی!
خدا رو شکر که سرپا شد
منم وقتی موهای آریا بلند میشه با گیره مو براش نگه می دارم
چه خوب که ماژیک میدید دست آریا، آریا که خودکار می بینه تموم بدنش رو نقاشی می کنه


مرسیییییییییییی
آریا هم رو لباساش با ماژیک می کشه اما خوب چون وایت برد هست با شستشو از بین می ره البته بهش اجازه می دم رو سرامیک و یخچال و کابینت هم بکشه ولی جاهای دیگه رو اجازه نمی دم البته یه بار رو دیوار کشید
نرجس خاتون،مامان طهورا خانوم
21 بهمن 91 10:41
اخیش دلم باز شد خدا خیرت بده مریم.
عکساشو که دیدم خیلی دلم باز شد.پست قبلیت واقعا ناراحتم کرد.از اون ور هم رفتم توی چند تا سایت دیگه یه چیزایی دیدم که حسابی ناراحت شدم.
احتیاج داشتم به این پستت.


خدا رو شکر که باعث خوشحالیت شد این پست عزیز دلم
نرگس مامان طاها و تارا
21 بهمن 91 10:54
جونم خاله دورت بگردم...قربونت برم تپلي..يعني من عاشق اون عكس شدم كه لپ خودش مي كشه ..جاي منم بكش خاله ..تپلي دورت بگردم.
خدارو شكر كه دوباره سلامتي برگشته و صداي قهقه هاي آريا تمام خونه رو پر مي كنه . ما رو پر از انرژي
مريم گلي خسته نباشي عزيزم


ممنونم عزیزم شما خیلی لطف داری به من
نرگس مامان طاها و تارا
21 بهمن 91 10:56
راستي مريم اگه آريا دخملم بود خوشكل بودا...اين يعني دخترتم خوشكل ميشه غصه نخور


هههه آره قیافش به دخترا هم می خوره ، خودمون هم همیشه همین حرفو تو خونه می زنیم
سمیرا مامان آنیتا
21 بهمن 91 12:56
چقدر خوشحال شدم قیافه سرحال و خوشحالش رو دیدم الهی همیشه بخندی گل پسر و هی شیطونی کنی و بازیهای هیجانی

مریم خانوم دیدی امروز همش تو وبت ولو ام حالا دیگه باید با کاردک جمع ام کنی


آره حساااااااااااابی کیفور شدم - دستت درد نکنه - به خدا غصه ام گرفته بود سمیرا- به خدا فکر کردم دیگه دوستم نداری
سمیرا مامان آنیتا
21 بهمن 91 12:57
یعنی چی که نظردهی اوپنه ؟
شاید من یه چیز خصوصی نوشته بودم یادم میرفت تیکش رو میزدم اون وقت چه گلی باید به سرم میریختم با این ابروی ریخته شده


سمیرا جون چون واقعا وقتم کمه ، نظر دهی رو اپن گذاشتم حوصله ندارم هی بیام تائید کنم و برم
ولی باشه اگر فکر می کنی اینجوری خطرناکه ، می ذارم با تائید
شهره مامان مینو
21 بهمن 91 13:40
ای جووووووووووون دلممممممممممم...تپلیه خودمی تو من مردمواسه این قربون صدقه رفتنات بخدا... میزت و نقاشیتو و ژستتو نقتو ایضا موهاتو عشقهههههههههههههه

میز نقاشی ما مریم جون فعلا همانا میز اشپزخانه میباشد از بس که کم جاییم گفتم که از کنجکاویت کم بشه
ولی از میز اریا جون خیلی خوشم اومد خانومی...پیدا کنم واسه مینو میگیرم...

خرپستت هم اخرش بود بخدا
شوخی میکنم مهم عشقیه که اریا جون یکنه با این بازی...

ای جووووووووووووون خوش اومدی
آخیش مرسی الان دیگه از فضولیم کم شد ولی باز هم باید از کاردستیاتون عکس بذاری
این میز و صندلی رو بیشتر محصولات فکری ها دارن
چه کنیم دیگه خواهر ما مثل شما هنرمند نیستیم
رعنا
21 بهمن 91 15:07
سلام مریم جان
انشالله الان آریا حسابی خوب و قبراق باشه
مواظب این فندق باش

قربونش برم چه موهای بسته بهش میاد
مریم جدیدا که ماهگردای آریا رو مینویسی من دیگه دستم به نوشتن نمیره ..آخه بیشتر کارهای آریا و بازیاش مثل امیررضاست


من دیگه باهات قهرم
رعناااااااااااااااااااااااااااا
رعنا
21 بهمن 91 15:23
چرا قهر خواهرررر منظورم اینه که خوبه کار منو راحت کردی..میام میخونم انگار خودم نوشتم از اون افسردگی که میدونی بیرون بیام..کلی پست موقت دارم که باید آپ بشن
فاطمه
21 بهمن 91 15:26
وای چه عکسهای خوشگلی
بعداز مدتی دلمون واشد...
ایشالله همیشه مثه الان شاد و سرحال باشه
این عکسه که خودش لپشو میکشه رو خیلی دوس دارم
الهیییییییییی



قربونت برم آبجی عزیزم
مامان پریناز
21 بهمن 91 15:38
خدا رو هزار مرتبه شکر که سرحاله
ننه خسیس نباش بچه رو ببر سلمونی....موی کوتاه خیلی بهش میاد
نکنه داری تمرین دختر داری می کنی؟؟


زهرا دلم می خواد برم موهاش رو یه مدل شیک بزنم اما خیلی گریه می کنه تو سلمونی
کیه از دختر بدش بیاد ؟ من یه گل پسر دارم ایشاء اله یه گل دختر هم گیرم میاد
مامان کسری
21 بهمن 91 19:38
وای چه پسری چه عکسای حویشکلی
مریم جون واقعا خوشحال شدم از دیدن عکسای قشنگ آریاجون
مخصوصا اون عکس تپلی
ان شاالله دیگه هیچ وقت مریض نشه
دعا کن کسری هم خوب بشه و آزمایش بعدیش همه چی نرمال باشه



ممنونم خواهر
کسری هم مریض شده ؟ ای واااااااای
محبوبه
21 بهمن 91 20:28
سلام سلام.
خدای من چه پست باحالی بود.
یعنی خندیدم از خنده آریا ها، جونم لپ خودشو می کشه پسرک مو بلند. چه شیرین بود خنده بازی با اون خارپشته. عزیزمه. ماشالله.
می گم چه اتق شاد و پر استیکری هم داره، رنگی رنگی و دلباز.

ببوسش برام.


محبوبه عزیزم خیلی محبت کردی سر زدی
خوشحالم که این پست خنده رو روی لبهات نشوند
آره خودم همش تو اتاقش پلاسم خیلی باحاله - ممنونم
فهیمه مامان سینا
22 بهمن 91 2:56
عجب موهای خوشگلی داره آریا ها...
منکه تا یکم موهای سینا بلند میشه سریع کوتاش میکنم ...



خوبه خودت بلدی خوب کوتاهش کنی منکه داغونش می کنم
فهیمه مامان سینا
22 بهمن 91 2:56
خصوصی
مامان بردیا
22 بهمن 91 11:39
هووو چه همه عکس به قول بردیا عزیزم خیلی بامزه ای ازیا یعنی اگر پیشم بودی منم اون لپاتو میکشیدم عزیزمی قربون ژستات برم من همش همش الهی دیگه هیچ وقت مریض نشی عزیزم


مرسی عزیزم شما خیلیییی لطف داری گلم
بوس بوس بوس بوس هزار تا بوس
مادر(رادین و راستین)
23 بهمن 91 2:28
مریم جون
خدا خیرت بده ... دلم وا شد ... عاشق پستهای پر از عکسم ... همیشه دو سه بار برای تماشا می یام
ماشالله ... آریا جون سرحاله ... بلا ازش دور باشه ...
چه رنگ آبی هم بهش می یاد ... خدا پشت و پناهش باشه.


خواهش می کنم قابل کربلائی رو نداشت
مادر(رادین و راستین)
23 بهمن 91 2:28
می بینم که رفتی تو کار تایید کامنت ها ........

موفق باشی


نرجس خاتون، مامان طهورا خانوم
23 بهمن 91 8:32
مریمممممممممممم منو میکشی تو اخر. چرا رمزت جواب نمیده پس؟!
مامان روشا زهرا
23 بهمن 91 9:43
خدارو شکر پسرک سرحال شده و مادرش باز باهاش بازی میکنه و می خنده و شاد شده

روشا هنوز رنگ هارو خوب نمی شناسه ؟؟؟ برام عجیبه

خوب برو موهاشو کوتاه کن تا مثل دختر ها گل سر نبندی آخه مرد شده ماشاالله


مرسی زهرا جان که سر زدی
هر بچه ای یه جوره در عوض جسارت و جست و خیز روشا بیشتره - آریا زود همه رنگها رو به ذهنش سپرد ولی این به علاقه بچه ها بر می گرده کاری رو که نمی خوان انجام نمی دن
دلم می خواد موهاش رو یه مدل خوب بزنم اما تو سلمونی خیلی گریه می کنه واسه همین دست و دلم نمی ره ببرمش ولی باید بریم دیگه نزدیک عیده
وفا مامان پارسا
23 بهمن 91 10:44
سلام من اومدم نظر بدم هی هی هی
قربان اریا و عکسا هاش بریم .. خدا رو شکر که شادی و سلامتی به خونتون برگشته و فرشته ی خونه دوباره می خنده و بازی می کنه
مریم من که کلاس می رفتم سوپر وایزر تاکید داشت که یه وقت با دست ماژیک وایت بردو از روی تخت پاک نکنیم چون می گفت جوهرش شدیدا سمی و بده .. الانم می خوام برای پارسا بخرم تخته و ماژیک باباش نمی ذاره می گه اگر دست و صورتش ماژیکی بشه خطرناکه حالا تو هم روی دست و صورتش نکش .. یه ماژیک هایی هست مخصوص گریم بچه ها البته یکی از دوستامون از خارج آورده بود نمی دونم توی ایرانم باید باشه
فکر کنم بدت نمیومد اریا دختر باشه با این گل سر و موهای بلندش !!
عاشق چشمهای شادشم ایییییییییییییییییی کاش می شد اریا بیاد خونمون .. حالا تو هم همراش میومدی بد نبود


مرسی وفا جون - چه عجب زحمت کشیدی قدم رنجه فرمودی
نه خیالت راحت ما همیشه کنارمون به دستمال برای پاک کردن داریم و خودم هم البته روی این مسئله حساس هستم و با دستمون پاک نمی کنیم - اون صورتش رو هم چون خیلی اصرار کرد کشیدم و باباش هم اعتراض کرد البته
مريم مامان آريا
23 بهمن 91 11:36
سلام مريم جون خوبين؟
خيلي خوشحال شدم آدرس وبلاگ جديد رو گذاشتي برام
آخه چرا زودتر نيومدي خبر بدي؟
خيلي خيلي ناراحت شدم آريا جون بيمارستاني شده اميدوارم الان حالش خوب باشه و مشغول شيطنت
عکسهاش هم جالبه مخصوصا اونجا که دختر شده
برم پستهاي عقب افتاده رو بخونم


مریم جون منم وقتی وبلاگت رو پیدا کردم اینقدر ناراحت شدم که چرا این همه مدت تو رو فراموش کردم
خیلی خوشحال شدم که دوباره همدیگه رو پیدا کردیم
نیلوفری
23 بهمن 91 16:58
الهیییییییییییی

الهییییییییییییییییییییی

الهییییییییییییییییییییییییییییییی

الهی که هیچ وقتتتتتتتتتتتتت مریض نشی آریای قشنگمممممممممممممممممممم

دوستت دارم آریای قشنگم
مهربونم
خوش خنده

مریممممم جون
مراقب گل پسرت باشششششششششش

اسفند دود کن براش همیشه

دوستتون دارممممم


چشم نیلووفرم مراقبت آریا هستم
مرسی نیلوفر مهربونم
وفا مامان پارسا
24 بهمن 91 13:11
مریم تو هم نوبری با اون رمز دادنت .. خوب من از کجا رمز قبلی رو بیارم ؟ حالا مجبوری یه بار دیگه عکسه رو بذاری اونم در ملا عام اصلا چه معنی داره یه پست رو بذاری و ورداری ؟ هان ؟
مامان جوجه طلا
24 بهمن 91 23:34
خیلی خیلی برای آریا ناراحت شدم امیدوارم همیشه صحیح و سلامت باشه عکساش خیلی خوشگل بودن از همشون خوشم آمد چه اتاق خوشگلی داره.
مامان سارا...(دردونه جون)
26 بهمن 91 18:45
سلام
چه پست خوشگلی کلی کیف کردم از کارها و بازیها و ژست های آقا پسری هزار ماشالله
انشالله همیشه سلامت و خندون ببینیمش


ممنونم عزیزم - مرسی که سر زدی
قابل شما رو نداشت
مامان پریسا
28 بهمن 91 9:53
سلام گلم بلا درو باشهو اریا جون واسه چی بیمارستان بوده.
قربونش برم با این موهای خوشکل.. مامانی چرا شکل دخملا درش آوردی؟


عزیزم ممنونم که سر زدی
خدا رو شکر الان خوبه
ویروس بود ، تب داشت و تهوع
از بس موهاش بلند بود مجبور می شدم ببندم
آخه تو سلمونی خیلی گریه می کنه
ولی چند روز پیش رفتیم کوتاهش کردیم بچه مون شکل پسرا شد
مامان پریسا
28 بهمن 91 9:53
عزیزم ما بوشهری نیستیم. من اهواز هستم و برای گردش به دیلم رفته بودیم.


چه بد ! حیف شد
محبوبه
28 بهمن 91 10:35
حق با توئه مریم جان. راستی منتظر پست کتابا بودم
آیدا مامان ویهان
28 بهمن 91 11:58
ازت دلخور بودم چند وقتی بود نیومده بودم وبلاگ اریا. خدا رو شکر خوب شده حالش . ماشاا... توپولی شده. تورو خدا ببرش سلمونی. من ویهان رو بردم مردی شده .
منم میخواستم بگم با ماژیک رو صورت بچه نکش.


مرسی عزیزم که سر زدی
منم به وبلاگت سر می زنم ولی چیز جدید نذاشته بودی
نه تپلی نشده که ! خیلی نسبت به قبل لاغر شده
شاید چون فرم صورتش گرده اینطوری فکر می کنی - نگران موهاش هم نباش بردیمش سلمونی و حسابی مردی شده اینقدر کیف می کنم و ذوق می کنم نگاهش می کنم ولی بگو اینقده گریه کرد که نگو
نه دیگه نکشیدیم رو صورتش و نمی ذارم هم خودش بکشه
می دونم چرا دلخور بودی - خواستم اذیتت کنم یه کم !
گلبرگ
28 بهمن 91 12:18
مریم جون، خوبی مادر؟ پسرک خوبه؟
پست جدید بزار لطفا!
هر وقت وبلاگتون رو باز می کنم اون عکس آریا جون رو می بینم دلم میگیره، منتظرم


فردا پست جدید می ذارم - بیا ببین حتما
فاطمه
28 بهمن 91 15:32
آبجی بی صبرانه منتظر عکس آریا با موهای کوتاه و جدید هستم
بدو بدو


چشم چشم چشم
مهرنوش مامان مهزیار
1 اسفند 91 10:22
چرا بچه رو تو خواب بردی آرایشگاه؟ امیدوارم زود زود خوب بشه . عکس هاشم خیلی قشنگ مخصوصا عکسی که لپ خودشو میکشه


عزیزم ممنونم که محبت می کنی و سر می زنی به ما
راستش از بس گریه می کنه وقت کوتاهی مو، دهنش پر از مو می شه ، ما تو خواب نبردیم بیدار بود داشتیم می رفتیم سلمونی ، خسته بود تو ماشین خوابش برد ما هم گفتیم خوب بهتره مت.جه نمیشه ولی خوب بیدار شد همون اول اولش
مرسی عزیزم
.آزی.
9 اسفند 91 2:25
سلاااااااام مریم جون. بلا دور باشه. الهی که دییگه هیچ وقت تن آریا جون به ناز طببیبان نیازمند نباد.
راستی یه چیز باحال فرش اتاق آرتین دقیقا مثل فرش آریا هست و رنگ تخت و کمدش هم دقیقا همینه.
مرسی عزیزم که سر زدی
جدی ؟ چقدر خوب