آریاآریا، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 4 روز سن داره

من و پسرم آریا

زندگیت رو دریاب

1391/12/8 14:27
نویسنده : مریم
1,417 بازدید
اشتراک گذاری
هروقت از دستش ناراحت شدی

فقط یه لحظه به "نبودنش" یا "نداشتنش" فکرکن

 

مریم نوشت 1: به خدا من همیشه همین طوری فکر می کنم

مریم نوشت 2: یه ده روزی نبودی اندازه ده سال پیر شدم ، خواستم بگم نفسم به نفست بنده عشقم


این نصیحت از اون نصیحت هایی هست که حسابی به دل می شینه

یک وقتایی تو زندگی می رسه ؛

که باید دستت رو بزنی زیر چونت ،

و جریان زندگیت رو فقط تماشا کنی ....

بعدشم بگی : به درک ... !!!

 

واقعاً ها ، به درک !


 مریم نوشت 3:

خدایا یه خورده منو بغل می کنی ؟ خیلی دلم برات تنگ شده ، خیلی

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (18)

فهیمه مامان سینا
5 اسفند 91 23:51
پستت به دلم خیلی نشست...



مادر(رادین و راستین)
6 اسفند 91 3:30
کاملا باهات موافقم اون قسمت ... به درک ... رو خوب اومدی. عزیزم دعا می کنم ایام به کامت باشه و سلامت باشید
نیلوفری
6 اسفند 91 9:05
سلام مریم جون مطلبت خیلی قشنگ بود امیدوارم همیشه با عشق باشی و با عشقت زندگی خوبی داشته باشی
وفا مامان پارسا
6 اسفند 91 10:06
قالب و تقویم کودکانه
6 اسفند 91 10:44
تقویم های زیبای و اختصاصی کودکانه با تم دلخواه شما بدون استفاده از تم حاضر و آماده هر طرحی که مد نظرتان است ما طراحی می کنم نمونه تقویم هایی که جایی ندیدید http://baby-graphic.blogfa.com
گلبرگ
6 اسفند 91 12:36
عشقتون مستدام
فاطمه
6 اسفند 91 14:24
عالــــــــــی بود ازاین پست هایی بود که به دل میشینه
مامان پریناز
6 اسفند 91 16:56
به به چشمت روشن آقاتون سفر بود برگشت؟؟خوش بگذره!!


نه جونم مسافرت کدومه بنده خدا ، کارش که تو اداره همیشه زیاد هست ولی هر چند وقت یکبار شدید میشه مثل الان که آخر ساله و علاوه بر کارای خودش هر چی کار طراحی سر رسید و تقویم رومیزی و ... رو بهش دادن ، ده روزی ندیدمش حتی پنج شنبه و جمعه ، یه بارش هم از چهار شنبه صبح بیدار بود تا پنج شنبه عصر و ....
مريم مامان آريا
6 اسفند 91 16:56
واي چقدر به دلم نشست
عاليييييييييييييييي بود
تو پست قبلي چقدر کتابه
دلم خواست
ممنون از اينکه کتابها رو ميذاري و در موردش توضيح ميدي.
خوشحالم دوباره پيدات کردم تا از کارهات و بازيهات ايده بگيرم
مرسيييييييييييي


بوس برای تو و آریا بووووووس
مامان جوجه طلا
6 اسفند 91 19:00
مرسی برای مطلب قشنگت.


خواهش گلم
محبوبه
6 اسفند 91 21:17
ساده و زیبا.
همینطوره عزیزم.


آیدا مامان ویهان
7 اسفند 91 8:04
باهات موافقم وقتی به نبودش فکر می کنی می فهمی چقدر دوسش داری.
فقط یه چیزی هر وقت خدا بغلت کرد بگو بیاد منو بغل کنه دلم خیلی براش تنگ شده. حالی از ما نمی پرسه
عزیزم همین طوره
درباره خدا، اول اینکه قربون دلت برم ، بعدم اینکه می دونی خدا همیشه هست ، همیشه دستش رو سرمونه ، اونی که نیست این وسط خود ما هستیم ، می دونی که چی می گم؟ خدا رو اندازه قدمهایی که به سمتش برمی داریم می بینیم و حس می کنیم ، حداقل راجع به خودم که اینطوره، می خوام بگم اگر بی وفایی هم هست از منه نه اون
مریم مامان محمد رضا
7 اسفند 91 12:27
چه جالب به درک. اما واقعا زندگی گاهی وقتا نیاز به آغوش گرم داره تا ارومت کنه

زندگی گاهی وقتا نیاز به آغوش گرم داره تا آرومت کنه
نتونستم هضمش کنم راستش !
یعنی نگرفتم اونی که تو دلت بود
بیشتر بازش کن
فهیمه مامان سینا
7 اسفند 91 15:25
خدارو اندازه قدمهایی که به سمتش برمیداریم میبینیم و حس میکنیم
این جملتو خیلی دوس دارم...یه چیزی بگم ...جواب کامنتاتو دوست دارم چون واقعی و سادست
ندیده دوست دارم مریم...نمیدونم چرا همچین حسی بهت دارم

عزیزم فهیمه ، من هم شما رو و اون گل پسر با شخصیتت رو دوست دارم
لطف شما به ما زیاده وگرنه مالی نیستیم به خدا
سمیرا مامان آنیتا
8 اسفند 91 9:39
مریم عضو فیس بوق شدی عایا ؟
از مریم نوشت هات گفتم


بله من عضو فیس بوق هستم ولی غیرفعال
از مریم نوشت گفتی ؟ متوجه نوشودم
سمیرا مامان آنیتا
8 اسفند 91 13:39
آخه ازین جور نوشته ها تو فیس زیاد خوندم اینه که گفتم

نه من اینا رو از یه وبلاگی خوندم
.آزی.
9 اسفند 91 2:29
راست می گی مریم جون. هر وقت آدم دلگیر می شه کافیه فقط یه لحظه به نبودنش یا تداشتنش فکر کنه......

آره همین طوره - البته اونهام باید قدر گلهایی مثل ما رو بدونن هاااااااا
شهره مامان مینو
10 اسفند 91 7:02

به دلم نشست مریم... واقعا من گاهی خدارو کم میارم...منم دلم بغل خدایی میخواد...