آریاآریا، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 27 روز سن داره

من و پسرم آریا

یار مهربان - دانا و خوش زبان

1391/12/24 12:13
نویسنده : مریم
1,610 بازدید
اشتراک گذاری

 تق تق تق

یا الله

بفرمائید ، بفرمائید

چطوره موهام خوب شد ؟ نمی دونید چقدر من گریه کردم تو سلمونی که ! این مامان و بابام من تو خواب بردن سلمونی ، بعد بیدار شدم دیدم قیچی تو موهامه ، خدایی شما بودی سکته نمی کردی؟ بعدشم دو تایی من رو گرفتن تا موهای خوشکلم رو کوتاه کنه آقای سلمونی

( فقط وفا می دونه چقدر سلمونی بردن این پسرک های ما سخته ، اگر می دونستین هی نمی گفتین چرا نمی برین سلمونی موهاشو کوتاه کنین، چرا مثل دختراش کردین ؟ خلاصه با هر سختی ای بود این دفعه هم تموم شد )

اگر می بینید به هم ریخته است واسه اینکه نذاشت دور گیری کنه و مرتب کنه دور موهاش رو و فقط کوتاه شده.

( از بس تو کامنت ها دعوامون کردن لازم شد توضیح بدم که ما به خدا جنایت کار نبیدیم ، ظالم نبیدیم  بابا یه نگاهی به کامنت ها بندازین به تک تک شون جواب پس دادم ، به خدا )
داشتیم می رفتیم سلمونی تو راه خوابش برد از بس گریه می کنه گفتیم خوب چه بهتره تو خواب باشه بهتره و اینهمه مو با گریه هاش نمی ره تو دهنش، از یک ماه قبلش بهش توضیح دادیم ، تازه اولین بار هم نبود می رفت سلمونی ، تازه یه بار هم چند روز قبل صرفا باباش برده بود با آقایون سلمونی خوش و بش کرده و برای بار چندم معرفی شده ، تازشم هر دفعه قبل و بعدش بهش کادو دادیم ، ای خدا خوب چیکار کنم این دلبرک ما در هر حالتی باشه تو سلمونی گریه می کنه ، بی خیال ماچ نیشخند )


 لطفاً توضیحاتی که درباره کتابها نوشتم رو هم بخونید اینطوری بهتره ، تازه شم کلی دستم افتاد تا اینها رو نوشتم

 خوب برسیم سر قولی که به ملت دادیم و چار تا کتاب معرفی کنیم ، پیشاپیش عذر می خوام اگر این پست طولانی میشه ، کتابها خیلی زیادن و به مقداریشون هم دسترسی ندارم چون مربوط می شن به بالای 5 سالگی و طبقه بالای کمد دیواری بود و ما جرات نداشتیم تو اون شلوغ پلوغی خونه و کلی کار نکرده به همسر جان بگیم بریزه پائین ببینم دیگه چی داریم ، اینها هم که اینجا می ذارم بخشی مربوط به بالای 5 سال هست و فعلا استفاده نمی شه

البته کتاب برای این سنی شون هم هنوز هست که بعد از خریداری بهتون معرفی میکنم ، البته می دونم که شما همه مامان های فرهیخته ای هستین و گنجینه کتابهاتون هم غنی


مجموعه کتاب های ولادیمیر سوته یف

قبلاً 14 جلد بوده و الان یه جلد دیگه هم ترجمه شده و جمعاً 15 جلد هست

این کتابها برای گروه سنی ب به بالاست اما اینقدر تصاویر گویا و زیبا هستند که می شه از روی تصاویر وقایعی رو که اتفاق افتاده رو با چاشنی هیجان و حرکت های دست و صورت و چشم به بچه گفت و بسیار هم سرگرم کننده و مورد علاقه بچه هاست . آریا که به شدت این کتابها رو دوست داره ، البته همه داستانهای این مجموعه حاوی پیام های آموزنده هستند که با کمی حوصله و خلاقیت می شه این کتابها رو به بهترین کتابهایی که تا حالا شنیدن تبدیل کرد

این هم تصویر داخل دو کتاب " سیب و خرگوش" و " کی بود گفت میو؟"

داستان خرگوشی که یه سیب رو روی درخت می بینه ولی نمی تونه اون رو بچینه و اون یکی هم داستان هاپوی که خواب بود و با صدای " میو " از خواب می پره و می ره و از همه کسایی که بیرون می بینه می پرسه : تو بودی گفتی میو؟

خیلی وقتها تو خونه آریا که مشغول بازی هست می پرسه : کی بود گفت میو؟ و بعد یه بازی ساخته می شه که بعدا راجع بهش تو یه پست دیگه می گم


این دو تا کتاب هم از کتابهای من و کیمیا هست که آریا فوق العاده به کتاب بپر بیرون کوچولو علاقه داره ، خیلی خیلی زیاد  و ما از شخصیت کانگورو کوچولو تو روزمره مون استفاده می کنیم، یه وقتایی که آریا از پله داره میاد پائین من دستام رو باز می کنم و می گم: بپر پائین کانگورو کوچولو و آریا غش غش می خنده و می پره تو بغلم و یا ....

داستان کانگورو کوچولویی هست که توی جیب مامانشه و حالا بزرگ شده و وقتش رسیده که از جیب مامانش بیاد بیرون ولی حاضر نیست اون جای گرم و امن و مهربون رو ترک کنه و محیط بیرون رو تجربه کنه

بسیار کتاب زیبا و عالی هست ، اون کرم کوچولو هنوز مورد توجه آریا قرار نگرفته و گذاشتمش برای بعد که بزرگتر شد


مجموعه خرس کوچولو، که من خودم به شخصه عاشقشون هستم با هر صفحه اش یه نفس عمیق می کشم ، اینقدر ارتباط بین خرس بزرگ و خرس کوچولو ظریف و زیبا نشون داده شده که انگاری اون من و آریا هستیم ( تعمیم به همه مادر ها و بچه ها ) بچه خودش رو جای خرس کوچولو می بینه و محو میشه در داستان هاش، و باز ما خیلی از شبها قبل از خواب می ریم تو شخصیت خرس بزرگ و خرس کوچولو

و معمولا داستان اینجوری شروع میشه : روزی روزگاری دو تا خرس بودن، اسم یکی خرس بزرگ بود و اسم یکی دیگه خرس کوچولو، خرس بزرگ ، بزرگ بود و خرس کوچولو ، کوچک و ...


مجموعه لاکی که من نمی دونم کلاً چند تا جلد هست ، من همین سه تا رو ازش دارم. البته برای گروه سنی پیش از دبستان و سال اول و دوم دبستان هست ولی اینها هم به دلیل تصاویر بسیار واضحی که دارن به راحتی می شه از روی تصاویر داستان رو بصورت جذاب برای بچه تعریف کرد، جنبه آموزشی داره برای مهارتهای زندگی


مجموعه شیرین و زیبای قصه های شیرین جنگل ، با اون اسمهای قشنگی که روی شخصیت های داستان گذاشته شده، آریا بسیار بهشون علاقه داره و گاهی اوقات خودش رو به جای شخصیت اینها قرار میده ، مخصوصا آوی آویزون که میره و خودش رو از مبلی جایی به صورت خنده دار آویزون می کنه و بلند می گه مامان مامان آوی آویزون شدم

اسمهای همه رو به خوبی می دونه و داستاهای مورد علاقه اش از این مجموعه گودی گنده - آوی آویزون و گالی گلی عزیز و دلبندش هست

البته برای این گروه سنی نیست ولی می شه از روی تصاویر داستان رو به صورت جذاب و خنده دار اجرا کرد

پیرو بازی پانتومیم که از خیلی قبل موقعی که هنوز دو ساله نبود با هم انجام می دادیم ، گاهی من حرکات گالی گلی رو انجام می دم و ازش می خوام حدس بزنه که کیه ؟ و ....

گالی گلی داستان اسب آبی هست که توی برکه زندگی می کنه و مگس ها اون رو اذیت می کنن و دوست پرنده ای نداره که مگس های بدنش رو بخوره تا نیشش نزنن


مجوعه خرگوش کوچولو ، که برای رسوندن پیام اصلی یه کمی زوده براش و نگه داشتم برای وقتی بزرگتر شد و درکش کامل تر شد، احساسات مختلف یه خرگوش هست و اینکه وقتی اون احساس ها رو داریم چکار باید کنیم ، کتاب های خوبی هستن


اولین کتاب مهد کودکی من ، کتاب های خوبی برای کار با بچه درباره تعداد - رنگ ها - شباهت ها - تفاوتها - دقت - تمرکز - پیدا کردن با چشم و ... هست( چهار جلد )

 

 


 

این سه جلد کتاب هم متفرقه گرفتم از کتاب فروشی ، داستانی نیستند، بیشتر تصویری هستن


کتابهای خاص موضوع خواب ، که اگر بخوایم شب حتما کتابی با موضوع خوابیدن بخونیم یکی از اینهاست که تلفیقی از بعضی کتابهای بالا و چند تا کتاب دیگه است

کتابهای خواب آریا ( البته تا الان بعدا اضافه خواهد شد)

شب به خیر ماه - شب به خیر الفی اتکینز- خرگوشی که نمی خواست بخوابد - وقت خواب هاپو- خوابت نمی برد خرس کوچولو؟ - خوش بخوابی خرس کوچولو - بوسه هایی برای بابا - مامان می خوام بخوابم و شب شده وقت خوابه از مجموعه غاز کوچولو

همه اینها ، تک به تکشون فوق العاده مورد علاقه من و آریا هستند و آریا نه تنها گاهی شب اینها رو می شنوه بلکه روزها از شخصیتشون استفاده می کنه - مثل الفی - مثل خرگوشه که نمی خوابه

کتاب شب به خیر ماه که قبلا توی وبلاگ قبلیم معرفی شده بود ، یکی از ناب ترین کتاب های وقت خواب هست که در اون خیلی زیبا یه اتاقی نشون داده می شه که یکی یکی به وسایلای توی اتاق اشاره میشه و کم کم به همه اون وسایلا شب به خیر گفته می شه و همین طور به ماه و ستاره ها و صفحه آخر اون اتاق نشوده داده می شه که چراغش خاموشه و خرگوش خوابیده

ما خیلی از اوقات بعد از خوندن این کتاب بلند می شیم و آریا به اسباب بازی هاش - به کمدش - به ماشیناش و ... شب به خیر می گه و چراغ اتاقش خاموش می شه و بعد می ریم پنجره پذیرایی رو باز می کنیم و آریا به ماه و ستاره ها شب به خیر میگه و بعد می ریم که یه خواب خوب داشته باشیم

کتاب بوسه هایی برای بابا ، کتاب خیلی نازی هست داستان خرس کوچولویی که نمی خوابه و مرحله و مرحله پدرش اون رو به خوابیدن نزدیک می کنه و در هر مرحله حیوایی معرفی شده به این صورت که حتما تو اون صفحه عکسی از حیوان به صورت حوله خرس یا مداد خرس - یا تابلوی اتاق خرس وجود داره و خرس پدر به بچه می گه : " یه بوس میمونی به من می دی؟ بچه میمون ها بوس های آبدار قل قلکی به باباشون می دن و شروع می کنه به اون جوری بوسیدن خرس کوچولو و .... در نهایت خیلی خیلی زیبا تموم می شه

کتاب خرگوشی که نمی خواست بخوابد ، جداً عالی ترین کتاب برای پسر بچه های عاشق ماشین هست ، داستان خرگوشی که نمی خواد دل از ماشین هاش بکنه و بره بخوابه و نمای داخل کتاب رو هم می ذارم

خرگوشی که نمی خواست بخوابد :

 


 چند تا کتاب متفرقه که برای بعداً آریا برداشتم به جز اون خرگوشی که نمی خواست بخوابد

البته یه بار کتاب " آهای گوسفند های شیطون وقت خواب است " رو براش خوندم اما نگه داشتم برای وقتی که بزرگتر شد که جسابی لذتش رو ببره و نخواستم از الان براش تکراریش کنم برای الانشون زوده

" عاشقتم کانگوروی آبی " - قرمز قرمز قرمز - دویدم دویدم - دوچرخه سواری خانم آرمیتاژ- لطفاً بگو لطفاً - این جا مال من است

همه اینها رو برای بالای 5 سالگیش نگه داشتم

 


 چند تا کتاب کاردستی و دست ورزی و دقت که برای دبستانش نگه داشتم و از نمایشگاه کتاب خریدم

 


 مجموعه 30 جلدی فسقلی ها هم خیلی جذاب و زیبا هستد و مورد علاقه همه بچه ها که اینها رو هم از نمایشگاه کتاب خریدم و نگه داشتم برای بعد از سه سال و نیمه گی و یا بالاتر البته برای گروه سنی پیش از دبستان و اول و دوم دبستانه ولی خوب برای 4 ساله ها هم قابل فهمه

 


 " قصه های من و بابام " یه کتاب خیلی خیلی قدیمی که هنوز محبوبیت خودش رو حفظ کرده ، کتابی که تصاویر ریز و سیاه و سفیدی از زندگی پدر و پسری هست - تصویر گرش یک کاریکاتوریست آلمانی به نام اریک اوزر هست که با تصاویر برای پسرش قصه می گفته و بعد به جرم کشیدن کاریکاتور سیاست مدارای کشورشون توی زندان خودکشی می کنه - اما داستانهای کتاب رو آقای ایرج جهانشاهی از روی تصاویر اریک اوزر گفته و هنوز خیلی ها فکر می کنن نویسنده داستانها هم اریک اوزر بوده در حالیکه در واقع همسر آقای جهان شاهی در سفری که به آلمان داشته این کتابها رو می بینه و می خره و با خودش به ایران میاره و آقای جهانشاهی از روی تصاویر داستان هاش رو می نویسه که بسیار هم جذاب و کوتاه و دو دقیقه ای هستن

من نگه داشتم برای 8 سالگی به بعد آریا

 خلاصه درباره این کتابها بگم که هر کی اینها رو بخره سعی کنه تا پسرش می ره خونه بخت اینها رو براش حفظ کنه چون مطمئن باشید حتی اگر پسرتون پسر دار هم شده باشه ، از دیدن دوبارشون خوشحال میشه


 و مجموعه 12 جلدی 30 قصه 30 شب

از نمایشگاه کتاب گرفتم و اینقدر از خریدنشون خوشحال و راضی هستم که نگو ، در واقع این 12 جلد اندازه ای هست که یک سال تمام هر شب بچه یه قصه تازه بشنوه از این مجموعه که اینها رو هم گذاشتم برای 8 سالگی به بعد



 ببخشید از اینکه خیلی طولانی شد ، دوست داشتم درباره تک تک اونها توضیح بدم اما خیلی طولانی میشه ، هر توضیحی درباره هر کدوم خواستید در خدمت هستم

هنوز هم کتاب هست اما حقیقت خسته شدم انشاء اله بعدا دوباره کتابهای بعدی رو معرفی میکنم

امیدوارم استفاده و لذت ببرید

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (34)

وفا مامان پارسا
29 بهمن 91 12:53
واااااااااااااااااااااااااااای خوشبحال اریا چقدرررررررررررررررررر کتاب دارهههههههههههههههههه
من حسودیم شددددددددددددددددددددد
البته ما چون سودای رفتن رو داریم هر وقت می رم چیزی بخرم با خودم می گم باید تا چند ماه دیگه همه رو بذاریم و بریم و بار اضافی دور و بر خودم جمع نکنم واسه همین دیگه دست نگه داشتم تو خرید اسباب بازی و کتاب
اون سلمونی رم فقط خودم می فهمم .. خیلی ولی اقا شده مبارکش باشه


جدی واقعا دارین می رین ؟ دلم گرفت
خوشحالی داری می ری؟
امیدوارم موفق باشی
وفا مامان پارسا
29 بهمن 91 13:29
سوال یک :
برنامه زندگیمون و ایندمون بر پایه رفتنه اما گزینه های دیگه ای هم در نظر گرفتیم که اگر نشد بریم و موندنی شدیم چیکار کنیم ..
سوال دو: معلومه که خوشحال نیستم اما به هر چی که خدا بخواد راضی ام و فکر می کنم گاهی باید از بعضی چیزها بخاطر بعضی چیزها گذشت و این جزو محدودیت های دنیاست . مسلما خیلی دوست دارم که تا اخر عمرم و تا وقتی پدر و مادرم زنده هستن پیششون باشم و تند تند ببینمشون و توی مملکتی که مال خودمه و می تونم ادعا داشته باشم و مردم به زبون مادریم حرف می زنن زندگی کنم اما هیچ تضمینی برای اینده پسرم توی این مملکت نداریم در صورتی که با مطالعات زیادی که داشتیم به این نتیجه رسیدیم که اونجایی که می خوایم بریم می تونم اگر خدا بخواد و کمکمون کنه می تونیم در جهتی که تمام استعداد های بچم شکوفا بشه و با هوشی که درش می بینم سر خورده نشه مثل خودم .. توی قران هم خیلی تاکید شده که زمین خدا بزرگه و اگر زندگی براتون دشوار شد مهاجرت کنید و به جای بهتری برید و زندگیتونو بسازید
پایان سخنرانی !!



مرسی که یه دفعه هم شده تنبلی نکردی و جواب دادی
همه اینها که گفتی رو خودم می دونستم
دقیقا من هم همیشه به خودم و اطرافیام میگم خدا گفته هرجا سخت بود شرایط براتون مهاجرت کنید
امیدوارم موفق باشید - تو - پارسا - همسر
امیدوارم ما هم همین جا با همین شرایط با همین امکانات بتونیم موفق باشیم

فاطمه
29 بهمن 91 14:34
آخه چه آقا شده
ماشالله ماشالله چه خوشگل شده آریا البته خوشگل بود حالا خوشگل تر شده
خیلی ممنون بابت عکسهای جیگر خاله

چقدر کتاب...........
چه آبجی باحوصله ای.....
چه پسر کتاب دوستی.....


ممنونم ابجی جونم
قابلی نداشت
اینم بالاخره آریای مو کوتاه
فاطمه
29 بهمن 91 14:37
چقدر این آریای خاله آبی بهش میاد
من که استقلالی شدید و آبی دوستم
قربون آریـــــــــــآی گلم

آبجی آریا چه رنگی دوس داره؟؟؟؟؟

اینم یه دنیا بوس واسه آریـــــــــــــا



آریا فکر کنم سبز رو بیشتر دوست داره
شهره مامان مینو
29 بهمن 91 20:50
ایول مریم جون...واقعا عااااااااااااااااااااالی بود... چقدر کتابای خوبی معرفی کردی بهمون...اتفاقا منت تو فکر بودم اون مجموعه خرس کوچولو رو از نشر افق برای مینو بگیرم.. الان دیگه حتما میگیرم چون خیلی خوبه انگار... درباره فسقلی ها نظرت چیه؟؟؟؟ من اولیش رو فقط خریدم لی لی لجبازه و دیدم انگار بداموزی داره تو چی فکر میکنی؟؟؟ اگه لطف کنی و انتشارات ولادیمیر سوته یف و سی قصه سی شب رو میگی ممنون میشم...
قربونش هم برم با این موهای خوشگلش... ولی فکر نکنم بدتر از مینو توی سلمونی رفتن وجود داشته باشه...


شهره جون خوشحالم که خوشت اومده
درباره فسقلی ها بگم بله منم موافقم که ممکنه کاملا بد آموزی داشته باشه ، به این صورت که اگر ما این کتابها رو توی سنی که هنوز درک و فهمشون کامل نشده بخونیم براشون کاملا ممکنه عکس العمل برعکس نشون بده ، مثلا یکیش هست بابی بی ادب که زبونش رو در میاره ، این رو من برای آریا نشون دادم ولی مطمئنم اگر دوباره می خواستم بخونم خوشش می اومد از اون زبون دراوردنش و انجام می داد، کلا دقیقا به همین دلیل که ممکنه نتیجه عکس بده نگه داشتم برای موقعی که بزرگ شد و درکش کامل شد و تونستیم دو تایی با هم در موردشون حرف بزنیم و برای الان تا 6 سالگی من پیشنهاد نمی دم
کتابهای سوته یف هم اگر اشتباه نکنم از نشر نخستین هست و 30 قصه 30 شب هم انتشارات قدیانی - اینقدر این 30 قصه 30 شب زیبا هستند که من خودم گاهی می رم برمی دارم و بلند بلند می خونم و گاهی آریا میاد کنارم تکیه می ده و با اینکه خیلی ممکنه سر و ته اش رو نفهمه ولی گوش می ده و به عکسهای حیواناتی که مثل نقاشی بچه ها کشیده شده و درباره موضوع داستان هست نگاه می کنه و می پرسه
مادر(رادین و راستین)
30 بهمن 91 2:57
مریم جون
دست مریضاد ... هزاران آفرین ... یه دونه ای ... دردونه ای ... مامان نمونه ای

خوش به حال آریا جون با این مادر دانا ... بافکر و دوست داشتنی.

موفق و موید باشی عزیزم

من هم برای رادین زیاد کتاب می خرم اما هیچ وقت مجموعه ای نخریدم ... از این کارت خوشم اومد... رادین تک و توک از کتابهایی که معرفی کرده بودی رو داره اما مجموعه ای نه ... این دفعه گروهی می خرم.

ممنون که اطلاعاتت رو به اشتراک می گذاری.

دوستت دارم خیلی زیاد

در ضمن موهای پسرک هم کلی قشنگ شده ... دستتون درد نکنه.


ممنون عزیزم - شرمنده نکن ما رو - شما استاد منی
خواهش می کنم قابل شما رو نداشت
محبوبه
30 بهمن 91 9:57
سلام
مبارکه گل پسر

ممنون مریم عزیزمف خیلی زحمت کشیدی، اکثر کتابا برام جدیده و دوست دارم در موردشون بخونم از نوشته هات.
حتما حتما شب یه سر دیگه بهت می زنم. دلم نمی خواد الان عجله عجله بخونم
بازم ممنون


خواهش می کنم محبوبه جان
مادر(رادین و راستین)
30 بهمن 91 15:01
ممنون بابت راهنماییت درباره انگشت مکیدن ...... خیالم راحت تر شد

فرزانه مامای مرصاد
1 اسفند 91 3:09
واااااااااااای مریییییییییییم چقدر کتاب داره آریا
تو چقدر هزینه میکنی برای این کتابا؟؟
میدونی چیه تو خیالت راحته که اریا کتاب خونه و به کتاباش احترام میزاره
ولی مرصاده من اینطوری نیس کتاب که میخرم اول تا چندساعت اولش میشینه عکساشو میبینه بعدشم پاره میکنه و میره
اصلا اجازه نمیده براش بخونم
منم میگم چه کاریه کلی پوله کتاب بدم


هر بچه ای یه جور هست
راستش این پست رو برای اینکه نشون بدم آریا چقدر کتاب داره نذاشتم ، بعضی از دوستان خواسته بودن ، خواستم کمکی کرده باشم بهشون برای پیدا کردن چند تا کتاب مناسب
فرزانه
1 اسفند 91 3:11
موهااااااااش عالی شده
همه بچه ها از ارایشگاه میترسن
ولی من جدیدا یه ارایشگاه بچه گونه پیدا کردم پره اسباب بازیه و بازی کامپیوتری
با یه عالمه ارایشگر با لباسای رنگی
مرصاد خیلی بهتر شده


آریا واسه سلمونی بهتر شده بود ولی از این سری که مریض شد و هی رفت رفت و آمپول و سرم ، از این سلمونی ها هم به خاطر روپوش سفیدشون می ترسه و من این سری خواستم که روپوش هاشون رو در بیارن ، کلا فکر می کنه می خوان بلایی سرش بیارن و یا عذابش بدن، اون محیطی که می گی اینجا نیست وگرنه که خیلی خوب بود مخصوصا لباسهای رنگ رنگی که تنشون می کنن
متاسفانه هنوز کشور ما در خیلی موارد عقب مونده است
نیلوفری
1 اسفند 91 8:47
سلاممممممممممم سلام آریای خوشگلم چوطوری گل پسر قند عسلم؟؟؟؟ دیگه خدا رو شکرررررررررررر خوب ِ خوب شدی آ
نیلوفری
1 اسفند 91 8:48
مریم جونمممممم
من واقعاً افتخار میکنم دوستی به خوبی و مهربونی تو دارم

امیدوارم همیشه و همیشههههههههه خوبو خوش باشین عزیزای دلممممم


منم به شما افتخار می کنم
تو مهربونی کی به پای شما می رسه
ما خاک کفشتیم واکس نزنی رو سیاهمون کنی
نیلوفری
1 اسفند 91 8:48
کاش برمیگشتی بلاگفا

آخه من نمی دونم کی مطلب جدید می نویسی و یه وقت شرمنده ات میشم اگه دیر بیام و ...


عزیزم شما هر وقت بیای چه دیر بیای و چه زود، رو سر ما جا داری و ما دوستت داریم
محبوبه
1 اسفند 91 9:55
سلام مریم.
صبح قشنگت بخیر و شادی.
دیشب با گوشیم تموم پستتو با دقت خوندم. واقعا کامل و عالی توضیحشونو نوشته بودی. رها نذاشت کامی رو روشن کنم و برام کامنت بزارم.
جالب اینجاست که کتابای آریا جان بیشتر شخصیت های اصلیش حیوونه. اما مال رها با آدما بیشتر سرو کار داره و در مورد حیوونات هم داشته اما نسبتا کم.
مریم می دونی من اصلا تا حالا به فکر خریدن کتاب برای سال های آینده رها نبودم و به روز براش کتاب می خریدم.
اما اینجا کلی ایده خوب گرفتم. ممنون بازم.

عزیزم ممنونم که باز هم سر زدی و امیدوارم خوشت اومده باشه .
البته فرقی نمی کنه حیوون باشه و یا آدم مهم اون ارتباطی هست که بچه با قصه برقرار می کنه، مهم اون احساسی هست که بین فرزند و مادر شکل میگیره موقع خوندن قصه ، در مورد کتابهایی که برای سالهای آینده گرفتم چند تا علت داره یکی اینکه خوب کتاب رو می بینم و خوشم میاد و می گم ممکنه بعدا در زمانش یادم بره این کتاب رو بخرم و دلیل دیگه اش هم اینکه می ترسم بعدا دیگه خیلی از اینها تجدید چاپ نشن و اون وقته که خیلی افسوس می خورم
مامان ریحان عسلی
1 اسفند 91 11:34
سلام
از تو نی نی گپ اومدم وبت فک کردم رفتی از اینجا آخه میگفتی اینجا هم باب دلت نیست
خوبی چه خبرا ؟
وای چقدر کتاب خوش به حال آریا جون ؟ میگم شما مامان ثمین و ثنا رو می شناسی؟
ریحانه اینروزا خیلی به کتاب علاقه پیدا کرده حالا شما از بین این همه کتاب کدوم ها رو پیشنهاد میدی که من براش تهیه کنم ؟


سلام عزیزم خوبی ؟
نه فعلا که موندگار شدم همین جا - الان خوشم اومده
بله من مامان ثنا و ثمین رو می شناسم اما مدتیه ازش بی خبرم از بس من بامعرفتم
به نظر چند تا از کتابهای سوته یف براش خوب هستن و کتابهای خرس کوچولو - لاکی - قصه های شیرین جنگل- همشون جز اونهایی که خودم اشاره کردم برای بعد هست رو بهت پیشنهاد می دم
مامان ریحان عسلی
1 اسفند 91 11:37
اینجا تو شهری که من زندگی می کنم یه آرایشگاه مخصوصی کودکان هست خیلیا رفتن راضی بودن بگرد تو شهرمون شاید باشه
آریا رو از پوشک گرفتی؟


یادمه شما هم بوشهری بودی آره ؟ الان کجایی مگه ؟
یه آرایشگاه هست ولی راضی نیستم از کارشون
آریا رو تو خونه پوشک نمی کنم ولی شبها و بیرون پوشک می کنم هنوز ضمن اینکه فعلا رضایت نداده پی پی رو تو صندلیش کنه
مامان سارا...(دردونه جون)
1 اسفند 91 15:55
سلام مریم جان
مبارک باشه مو های گل پسری
این دردسر ها که گفتی برای کوتاه کردن مو ما هم داریم

از کتابخونه ی آریا جون خیلی لذت بردم خیلی عالی بود خیلی از کتاب هایی که گفتی و من ندیده بودم عزیزم. ممنون از معرفیشون


جدی شما هم ؟ سارا هم ؟ ای بابا
خواهش می کنم امیدوارم مفید واقع شده باشه گلم
مامان پریناز
1 اسفند 91 15:59
واااای مریم عالییییییییییییی بود عااااااااااالی حاااااااااال کردم چه باحوصله ایول داری والله
منم هیچ وقت مجموعه ای کتاب نخریدم میترسم یهو از شون خوشش نیاد.یعنی هنوز نفهمیدم چه کتابی بیشتر جذبش میکنه.یهو گیر میده به یه کتاب بعد مشابهشو میخرم(مثلا از لحاظ موضوع یا شخصیت یا حیوانات یا ...)علاقه نشون نمیده
اون فسقلی ها رو یکی دو تاشو دارم خوشم نیومد بدآموزی داره.اولین بار که خونه مامانم اینا بودیم شروع کردم به خوندنش مامانم گفت واااااا اینا چیه به بچه میگی؟آموزش نباید با نشون دادن کار بد باشه که!!!منم گفتم راست میگی مامان جان!!
راستی کارت بد بود تو خواب بردیش خب بچه می ترسه....باید کم کم آشتیش بدی...براش اسباب بازی ببری چی؟؟من تا حالا یه بار بردم بابامو آورد جلوی چشام!!بعدشم خودم یه کم مرتب کردم و الانم چند ماهه دست نزدم تا بلند بشه.خواستم دلت بسووووووووووووووووزه دختر دارم!!
دوستت دارم شدید

بله منم فعلا همین نظر رو درباره فسقلی ها دارم و می دونم البته به سن دبستان که برسن کتابهای بامزه ای هستن براشون ، یعنی خودشون قشنگ متوجه مطلب کتاب می شن و می دونن که چه کاری بده و چه کاری خوبه ، البته که برای الانشون اصلا توصیه نمی کنم و من هم نگه داشتم برای دبستان به بعد، اینها رو یک جا از نمایشگاه خریدم و من هنوز تک تکشون رونگاه نکردم
داشتیم می رفتیم آرایشگاه تو راه خوابش برد مام گفتیم خوب بهتره خواب باشه اینهمه گریه نمی کنه که اینهمه مو بره تو حلقش - چرا مگه می شه اسباب بازی نخریده باشیم ؟ هر سری براش از چند روز قبلش توضیح می دیم کجا داریم می ریم و حتما هم براش جایزه می خریم .از وقتی هم رفته بیمارستان بیشتر از اینها می ترسه
مامان پریناز
1 اسفند 91 16:01
راستی مریم اونایی که از نمایشگاه خریدی که هیچ .بقیه رو از مغازه میخری یا اینترنتی؟


بقیه رو بعضی هاش رو از همین جا و بعضی ها رو اینترنتی می خرم
نرجس خاتون، مامان طهورا خانوم
1 اسفند 91 17:09
خوب عرض کنم خدمت انور شما که موهای طهورا رو خودم تا حالا دوبار کوتاه کردم.بسیار هم خوش گذشته است به ما.
برای کتاب ها هم ممنون.
مریم تو خیلی ی ی ی ی باحالی ها! به جان خودم عرض میکنم.
بیا دست وبالتو برات بمالم.بیا دست پنجولت رو ماساژ بدم این همه تایپ کردی.


به به سلام نرجس خاتون
من هم یکی دو بار خودم تو حموم یه دستی به موهاش زدم گریه نکرده ولی خوب مثل دختر نیست باید قشنگ پسرونه بزنی که من بلد نیستم ، آره والله دستت درد نکنه ، واقعا دستم افتاد
فهیمه مامان سینا
1 اسفند 91 17:23
بیا وب سینا به مسابقه دعوتت کردم چه کتابهای خوبی ...بعدا میام همه رو میخونم
نرگس مامان طاها و تارا
2 اسفند 91 9:13
واااااااااي جون دلم.من فكر مي كردم موي بلند خيلي به آريا مياد اما تازه ديدم اينطوري چقدر جنتلمن ميشه اين فسقل خان خاله.عاشقتم جيگر طلا.
مريم مهربونم ممنون كه اين همه تجربه ارزشمندتو در اختيار همه گذاشتي هرچند هنوز زوده اما من هم كم كم بايد به اين فعاليت ها بپردازم.يعني تو نمونه اي
نرگس چه جالب من خودم هم کلی ذوق داشتم واسه موهای بلندش و دلم نمی اومد ولی از وقتی موهاش کوتاه شده اصلا سیر نمی شم ازش- یه ریز دارم نگاهش می کنم و هی می گم وای چقدر مرد شده قیافه اش و کلی ذوق دارم واسه قیافه مردونه اش - خواهش می کنم گلم قابلی نداشت- اینها کتابهای الان به بعد آریاست و کتابهای ماقبل این سنش رو نذاشتم و قبلا تو وبلاگ قبلیم معرفی کرده بودم
نرگس مامان طاها و تارا
2 اسفند 91 9:13
در ضمن من اينجا اومده بود اما نتونسم كامنت بزارم...يعني من هميشه و همه جا هستم

وای الهی پاینده باشی - الهی زنده باشی - همیشه و همه جا تنت سلامت و دلت خوش باشه عزیز دلم
زهرا مامان روشا
2 اسفند 91 10:21
وایییییییییییییییی منم همچنان دهنم از این همه کتاب باز مونده آفرین مامان خوب و با حوصله و البته وبلاگ نویس

آریا با موی بلند رو خیلی دوست دارم اما به هر حال باید کوتاه بشه دیگه عزیزم تو که اینقدر مامان خوب هستی چرا بچه رو خواب بردی سلمونی که تا همیشه از سلمونی خاطره بد داشته باشه

سعی کن اول با بازی براش توضیح بدی چند بار ببریش فقط ببینه که همه می یان و اصلا درد نداره بعد خودشو ببری

دفعه دیگه ببینم با پسرم همچین کاری کردی خودت می دونی چون من مامان آبانی هستم


ای خدااااااااااا چند بار توضیح بدم، بابا یه نگاهی به کامنت ها بندازین به تک تک شون جواب پس دادم ، به خدا ما ظالم نبیدیم
داشتیم می رفتیم سلمونی تو راه خوابش برد از بس گریه می کنه گفتیم خوب چه بهتره تو خواب باشه بهتره و اینهمه مو با گریه هاش نمی ره تو دهنش، از یک ماه قبلش بهش توضیح دادیم خواهر، تازه اولین بار هم نبود می رفت سلمونی ، تازه یه بار هم چند روز قبل صرفا باباش برده بود با آقایون سلمونی خوش و بش کرده و برای بار چندم معرفی شده ، تازشم هر دفعه قبل و بعدش بهش کادو دادیم ، ای خدا خوب چیکار کنم این دلبرک ما در هر حالتی باشه تو سلمونی گریه می کنه ، بی خیال
نیلوفری
5 اسفند 91 10:16
سلام مریم جون خوبی؟ آریا خوبه حالش؟ ایشالا همیشه خوب باشین
ارغوان
6 اسفند 91 12:19
سلام...وای چقد کتابای خوب...اون لباس آبی خیلی بهش میاد...ببوسیدش
گلبرگ
6 اسفند 91 12:34
سلام مریمی جون یه هفته ای نبودم میام می خونمت مرسی از این پست قشنگ و پربار
مامان بردیا
7 اسفند 91 23:51
عزیز دلم اخی خوب بعضی بچه ها از سلمونی میترسن طبیعیه البته ما بردیا رو وقتی برا اولین بار بردیم باباش نشوندش وچنتا اقا موهاشون رو کوتاه کردن بعد خود بابایی نشست ودر اخر به بردیا گفتیم تو هم میخوای خودش گفت اره قبول کرد وراحت پذیرفت اما روحیات بچه ها با هم فرق میکنه در مورد کتابها هم خیلی عالی بود ممنون ازت خیلی جامع وکامل بود باید بذارم برا نمایشگاه کتاب بیام یه خرید حسابی اما خوشبحال اریا حسابی لذت میبره

سلام مامان بردیا ، دلم برات تنگ شده بود
خوشحالم که راضی بودی
سمیرا مامان آنیتا
8 اسفند 91 9:41
من و انیتا داریم میریم گردش صبحگاهی
این پستت هم طولانی بود میرم میام بعد میخونم .. باز نگی بی معرفتی ها باید پستهای تو رو سرفرصت و با تمرکز خوند که یه چیزی یاد گرفت اخه

گردش صبحگاهی ! خوشا به حالتان خوشا به احوالتان
سمیرا مامان آنیتا
8 اسفند 91 11:35
وای چه همه کتاب
باریکلا به این مادر و پسر کتابخون
فقط یه سوال ... چرا از الان برای 6 سال بعدش کتاب خریدی ؟ خراب میشه که تا اون موقع
موهاش هم مبارک خیلی قشنگ شده


عزیزم کتابها توی دسترسش نیستن و همه بسته بندی شده نگهداری می شه و فعلا استفاده نمی شه
به دو دلیل :
یکی اینکه ممکنه بعدا فراموش کنم که همچین کتاب خوبی هست و در زمان و موعدش فراموش بشه بخرم
دوم اینکه م م ل ک ت ما که صاحب نداره ، می ترسم قحطی کتاب بیاد یا اینکه بعضی هاشون بعدا چاپ مجدد نشن، مثل خیلی کتابها که دیگه چاپ نمی شن
خلاصه می خوام بعدا حسرت نخورم چرا اون موقع نگرفتم
گلبرگ
9 اسفند 91 12:26
مامان جان، همه ی بچه ها تو آرایشگاه این کارو میکنن. آریا موهاش لخته و ما هر دو ماه یکبار این پروژه رو داریم. البته این بار با شامپو و اکسیدان بزرگ که تو آرایشگاه بود سرش رو گرم کردیم و کلی باهاش حرف زدیم تا آرایشگر کارش رو انجام داد.
واسه کتابا خیلی خیلی ممنونم . خیلی خوب درباره شون توضیح داده بودی؟ اینا رو میشه از همه ی کتابفروشی ها خرید؟ ما بیشتر شهر کتاب می ریم و من اینا رو اونجا ندیدم!
اسم انتشاراتشون رو هم اگه بگی ممنون میشم.
مرسی از این همه زحمتی که کشیدی.


من بیشتر کتابها رو اینترنتی خرید می کنم هر کدوم رو می خوای بگو آدرس سایتش رو برات می فرستم
فاطمه مان صبا
9 اسفند 91 15:52
واااااااااااااااااای از الان کتاب واسه 5 سالگی خریدی عجب حوصله ای داری خواهر جان
ولی بسیار تحسینت میکنم با این روحیه کتاب خونت
صبا بیشتر دوس داره خودش از رو عکسا قصه رو تعریف کنه من کلی می خندم از دستش


خیلی خوبه که صبا اینطوریه سعی کن همیشه براش کتاب رو بخری - خیلی دوست داره حتما
مدرسه ی مامان ها
16 اسفند 91 10:50
سلام
چه پست جامعی چقدر کتاب سعی می کنیم تهیه کنیم حداقل برای کوچولوهای خودمون
ممنون که آدرس این پستتون رو بهمون دادید و ممنون که وقت گذاشتید و اینهمه کتاب رو با تصاویرشون معرفی کردید


خوشحالم که اومدین و وقت گذاشتین و خوشتون اومد
مامان جوجه طلا
20 مرداد 92 4:45
سلام دوست گلم . میخواستم برای پارمیس کتاب بخرم یادم افتاد که تو قبلا معرفی کرده بودی. واقعا از صمیم قلبم با تمام وجودم ازت تشکر میکنم میدونی چرا ؟ آخه من یه پست میخوام بزارم برای پارمیس حوصلم نمیشه بعد تو برداشتی از همه ی کتاب ها عکس گرفتی اسم نوشتی تازشم تعریف هم کردی که داستان چیه خیلی زحمت داره من خیلی ممنونتم مریم تو خیلی مهربونی خیلی با حوصله ای آفرین برای وجودت بهت تبریک میگم. این گلا همش برای تو دوست دارم