مـــــــــادر
امروز پر از شادی ام
امروز در پوست خود نمی گنجم
آیا به راستی این موجود پاک تر از برگ گل ، فرزند من است ؟
پیش از این نیز زن بوده ام اما وقتی که مادر می شوی احساس میکنی که حالا ! زن بودنم کامل شد
به خودت می بالی و در اوج ها پرواز می کنی
وقتی که مادر هستی نیاز به هیچ مسکنی و آرام بخشی در همه سختیها و دردها نداری ، کافیست آرام بنشینی، سکوت کنی و فقط تا بینهایتش نگاه کنی و آنقدر نگاه کنی که زمان را نفهمی
چه کسی گفته است که نمی شود زمان را نگاه داشت ؟
زمانها می ایستند به احترام وقتی که مادری فرزندش را تا عمق جانش در آغوش می فشارد
می دانی ! برای روز مادر هیچ گاه از تو هدیه ای نمی خواهم
که مادر بودنم را مدیون وجود تو هستم
همه هدیه ها ارزانی وجود تو و همه مهربانی ام نثار تو ای فرزندم
امانت بزرگ خداوند در خانه کوچک من، در این دنیایی که گویند فانیست چه چیزی جاودانه تر از تو میتوانستم داشته باشم ؟
در دستان کوچک تو همه گذشته و حال و آینده من نهفته است
ای پیامبر زندگی من
و روشنایی بخشم
وجودم ، تا روزی که هستم جان پناه تو خواهد بود
امروز را به خاطر بودن تو سرشار از شادیم
دوستت دارم
پی نوشت : زن جنس عجیـــــبی ست ، چشم هایش را که می بنـــــدی ؛دید دلــــش بیشتر میشود !
دلش را که میشــــکنی ؛ بـــــاران لطافت از چشم هایش سرازیــــــر می شود،
انگـــــار درست شده تا روی عشــــق را کــــــم کند !!!