آبجی
آریای من یه آبجی داره که نسبت واقعیش با آریا ، دختر عمه است
آبجی ای که در تمام دوران بارداریم هر روز منتظر بود که کی این موجود کوچولو از شکم من بیرون میاد تا اون بتونه باهاش بازی کنه
آبجی ای که وقتی از بیمارستان به خونه اومدم، در حالیکه از راه پله بالا می رفتم، توی درب ورودی ایستاده بود و تا نوزاد توی بغل رو دید دستش رو گذاشت روی دهنش و یه کِل بلند کشید و کلی دست و جیغ زد
در تمام این دو سال و نیم این آبجی، مهربونی و محبت رو در حق پسرک ما تمام کرده و البته هنوز این خواهری کردنها ادامه داره
این آبجی و آریا بیشتر از خیلی خواهر و بردارهای واقعی به هم وابسته هستن و اگر چند روزی همدیگه رو نبینن دل تنگی هاشون سر به فلک می ذاره
وجود این آبجی برای ما خیلی خوب بوده در شرایطی که نمی تونیم فرزند دومی (فعلاً) داشته باشیم به خوبی برای آریای ما خواهری کرده و اینقدر ارتباط عمیق هست که شاید با خواهر یا بردار واقعیش این ارتباط برقرار نمی شد و بالطبع خیال ما رو کلی از بابت اینکه فرزندمون تنها نباشه راحت کرده
ما هم البته قدر این آبجی گل رو می دونیم و بهانه های مختلف و با روشهای مختلف محبت های صادقانه ش به برادر کوچولوش رو جبران می کنیم ، با خودمون هر جا برای تفریح می ریم می بریمش، کتاب براش می خرم و می خونم و ...
این اختلاف سنی 3 سال خیلی خوب بوده چون بی نهایت با هم سازگار هستن ، گاهی پیش میاد که جیغ آریا رو در بیاره اما خوب اینقدر آریا رو دوست داره که خیلی وقتها از حقش به خاطر آریا بگذره و میگه باشه آریا کوچیکتره
در راستای همین عشق و علاقه فراوان این دو تا به هم ، می خوام نامه ای رو برای یادگاری اینجا ثبت کنم، اولین نامه ای که برای آریا نوشته شده ، داستان هم از این قرار بود که این آبجی بدجوری تب کرد و سرما خورد و ما از ترس اینکه آریا مجدداً دچار اون تب وحشتناک بشه یک هفته ای از هم دور نگه شون داشتیم
تحمل این دوری برای آریا راحت بود چون کوچیک تره و این کوچیک بودن هم خاصیتش اینه که به کسی یا چیزی اون قدر عمیق دل نمی بندن و به راحتی بعد از ندیدنشون فراموششون می کنن
اما خوب برای اون سخت بود ، فراق آریا ، راهی نداشت گاهی از توی بالکن و از دور آریا رو توی ماشین می دید و همین براش کافی بود، تا اینکه یک روز از شدت دل تنگی این نامه رو برای آریا نوشت
( البته مامان بزرگ هرچی این آبجی گفته رو براش رو کاغذ نوشته )
اولین نامه به پسرم
پی نوشت 1: وقتی یه مقدار فاصله می افته بین نوشتن ها ، سر رشته از دستم در می ره، می خوام بنویسم ، خیلی چیزها رو ، شاید هم اندکی رو ، نمی دونم، این برای شروع بود تا دوباره سر رشته دستم بیاد
پی نوشت 2: از اونجایی که من خودم دوست ندارم یکی ناجور غافل گیرم کنه ، جهت اطلاع به عرض می رسانم ما نیز وب گذر نصب کردیم، یعنی اینکه هر کی به این خونه سر بزنه و بره ما می فهمیم ، حالا دیگه خود دانی