همه آنچه پسرم در دو سال و نیمگی هست - شماره دو
پسرمان در دو سال و نیمگی هنوز به داستان گفتن های شبانه اش ادامه می دهد
شب در حالیکه توی رخت خواب دور خودش و روی سر و صورت ما می لولد و ما باید هر لحظه پاسخگوی یک سوال جدیدش باشیم از وقایع امروز گرفته تا وقایع خیلی دورتر که اساساً ما فراموششان کرده ایم و طبق معمول با شاخی بر سر که او هنوز به یاد دارد! یکی یکی شان رو جواب می دهیم و یا تائید می کنیم
30 دقیقه از زمان آمدن به رخت خوابمان گذشته ، صدا می زنم علی جان بخواب عزیزم تا بلکه بخوابه
و صدای اعتراض علی جان می آید طبق معمول : می خواهی این حرف زدنهای آخر شبش رو از من دریغ کنی؟ من عاشق این حرف زدنهای آخر شبش هستم، همین قاطی پاتی حرف زدنهاش، داستانهاش، قه قه های الکی پلکیش، لوپ کشیدن هاش و بوسیدن هاش، شما هم گوش بگیر ، لذت ببر
با خودم میگم خیلی خوب 30 دقیقه مستفیض شدیم ، 30 دقیقه دیگه هم مستفیض میشیم، اصلا تصمیم گرفتم شبا دوربین رو با خودم بیارم تو تخت خواب ، حیف ثبت این لحظه ها نیست
و البته خیلی وقته که ساعت به رخت خواب رفتن رو جوری تنظیم کردیم پسرک یه نیم ساعت تا چهل دقیقه ای رو وقت برای اجرای نمایش های مختلف برای ما داشته باشه
داستان هاش رو متاسفانه ثبت نکردم اما دیشبی این بود: ( قرمز ها من هستم )
رفتم پارک ، یه شیری دیدم
خووب
شیره یه غرشی کرد
خوووب
بعد رفت هوا
مگه بال داشت؟
بله
خوب بعد چی شد ؟
افتاد زمین
می خندم و می گم جدی؟ خوب بعد چیکار کرد؟
گریه کرد
خوب تو چی بهش گفتی؟
گریه نکن شیره ( با عشوه)
بعد اون چی گفت:
یه غرشی کرد
یعنی تشکر کرد؟
بله گفت : مرسیییی ( با صدای کلفت شده تو گلویی )
مثل هر شب گفتم : بسم الله الرحمن الرحیم
بلند و شمرده گفت: بسم الله الرحمن الرحیم
گفتم: حالا خوب می خوابی - شبت به خیر - خوابهای خوب ببینی
و مثل هر شب بعد از اجرای آخرین سکانس برنامه گفت:
مرسی - شب شما هم به خیر - بابا شب شما هم به خیر - خوابای خوب ببینی - شب به خیر