آریاآریا، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 6 روز سن داره

من و پسرم آریا

همه آنچه پسرم در دو سال و نیمگی هست - شماره دو

1392/2/23 10:05
نویسنده : مریم
710 بازدید
اشتراک گذاری

پسرمان در دو سال و نیمگی هنوز به داستان گفتن های شبانه اش ادامه می دهد

شب در حالیکه توی رخت خواب دور خودش و روی سر و صورت ما می لولد و ما باید هر لحظه پاسخگوی یک سوال جدیدش باشیم از وقایع امروز گرفته تا وقایع خیلی دورتر که اساساً ما فراموششان کرده ایم و طبق معمول با شاخی بر سر که او هنوز به یاد دارد!  یکی یکی شان رو جواب می دهیم و یا تائید می کنیم

30 دقیقه از زمان آمدن به رخت خوابمان گذشته ، صدا می زنم علی جان بخواب عزیزم تا بلکه بخوابه

و صدای اعتراض علی جان می آید طبق معمول : می خواهی این حرف زدنهای آخر شبش رو از من دریغ کنی؟ من عاشق این حرف زدنهای آخر شبش هستم، همین قاطی پاتی حرف زدنهاش، داستانهاش، قه قه های الکی پلکیش، لوپ کشیدن هاش و بوسیدن هاش، شما هم گوش بگیر ، لذت ببر

با خودم میگم خیلی خوب 30 دقیقه مستفیض شدیم ، 30 دقیقه دیگه هم مستفیض میشیم، اصلا تصمیم گرفتم شبا دوربین رو با خودم بیارم تو تخت خواب ، حیف ثبت این لحظه ها نیست

و البته خیلی وقته که ساعت به رخت خواب رفتن رو جوری تنظیم کردیم پسرک یه نیم ساعت تا چهل دقیقه ای رو وقت برای اجرای نمایش های مختلف برای ما داشته باشه

داستان هاش رو متاسفانه ثبت نکردم اما دیشبی این بود: ( قرمز ها من هستم )

رفتم پارک ، یه شیری دیدم

خووب

شیره یه غرشی کرد

خوووب

بعد رفت هوا

مگه بال داشت؟

بله

خوب بعد چی شد ؟

افتاد زمین

می خندم و می گم جدی؟ خوب بعد چیکار کرد؟

گریه کرد

خوب تو چی بهش گفتی؟

گریه نکن شیره ( با عشوه)

بعد اون چی گفت:

یه غرشی کرد

یعنی تشکر کرد؟

بله گفت : مرسیییی ( با صدای کلفت شده تو گلویی )


مثل هر شب گفتم : بسم الله الرحمن الرحیم

بلند و شمرده گفت: بسم الله الرحمن الرحیم

گفتم: حالا خوب می خوابی - شبت به خیر - خوابهای خوب ببینی

و مثل هر شب بعد از اجرای آخرین سکانس برنامه گفت:

مرسی - شب شما هم به خیر - بابا شب شما هم به خیر - خوابای خوب ببینی - شب به خیر

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (16)

مامان ریحان عسلی
23 اردیبهشت 92 10:31
سلام
ریحانم همینطوره والا هر شب می خواد که براش داستان تکرار تعریف کنم


خدا حفظشون کنه
مریم مامان محمد رضا
23 اردیبهشت 92 11:10
وای مریم ما هم هرشب داستان داریم از وقتی میریم رختخواب تا بخواهیم بخوابیم شاید 1 ساعت بیشتر طول بکشه چون اول با باباش کشتی می گیره بعد شروع می کنه به کتاب خوندن و شعر و............ تا خسته بشه و بخوابه گاهی به شب بخیر گفتن هم نمی رسه


این کاراشون هم خیلی خوشه - خاطره است
نرگس مامان طاها و تارا
23 اردیبهشت 92 11:31
جيگرشو برم من...


من جیگر اون دو تا قل هات رو برم جون دلم
مامان روشا
23 اردیبهشت 92 14:26
قربون این پسر گل بشم با این قیافه خوشگلش برگ شد دختر کشی میشه واسه خودش از الان اسم روشا رو تو لیستت بنویس باشه(راستش الان داشتم عکس آوینا رو با آریا می دیدم این قربون صدقه ها تو دلم مونده بود)

قربونش برم من
بووووووووووووووووووسسسسسسسس


ای جان چه حالی می کنم تو اینهمه تعریف میکنی از آریا
یعنی خوش خوشانم می شه حسابی هههههههههه
مرسی عزیزم
مامان پریناز
23 اردیبهشت 92 16:25
ای من به فدااااااااااااای تو پسر قند عسل
ما هم از این قصه ها داریم خاله....گاهی خسته میشم بعد با خودم میگم هیییییییی روزگار میگذره این روزها و حسرتش به دلم میمونه...


آره واقعا همین طوره زهرا - مرسی که سر زدی
محبوبه
24 اردیبهشت 92 9:21
ای جونم آریا و داستان بافی های قبل از خواب.
ما هم پروسه ای حداقل نیم ساعتی رو قبل از خواب داریم هر شب


قربون شماااااااااا
وفا مامان پارسا
24 اردیبهشت 92 10:15
عزیییییییییییییییییییییییییییزم اریا ... کاش میشد همه این شبها رو جایی ثبت کرد .. که وقتی پیر شدیم و اینا رفتن پی زندگیشون بشینی با اقای همسر چایی بخورین و اینا رو ببینین و لذتشو ببرین .. هعییییییی



مام با پسرک داستان مشابه داریم .. جدیدا هم داستان کوچولویی های مارو برامون می گه .. مامان یادته وقتی کوچولو بودی من تورو می بردم پارک؟؟ !!!!! بعد سرسره سوار نمی شدی گریه می کردی ؟؟!!



ای جانم قربون پارسا برم من
وفا راستی راستی می خوام این برنامه های آخر شبش رو فیلم بگیرم - فکر کنم بعدها براش خیلی جالب می شه
خوشحالم کردی اومدی به خدا
وفا مامان پارسا
24 اردیبهشت 92 10:45
مریم اگر بدونی پارسا دیشب چیکار می کرد منو همسررم نمی دونستیم بخندیم یا گریه کنیم .. خودشو دنگ و دونگ می زد به منو باباشو از خنده غش می کرد .. حالا باباهه خواب بود منم از خستگی داشتم می مردم .. خودشم از 10 صبح بیدار بود من نمی دونم این بچه ها اون موقع شب دوباره چه انرژی پیدا می کنن ..

هههههههه ما هم ایضاً دیشب مثل هر شب عروسی داشتیم
خدا سلامت نگه شون داره - توی دنیا چی بهتر از داشتن اینها
مهرنوش مامان مهزیار
24 اردیبهشت 92 12:08
عزیزم این داستان ادامه داره. مهزیارم هنوز داستان میگه بعد میره بخوابه حالا ممکن داستا واقعی باشه یا تخیلیاما جالب اینکه خودش تو داستان هست. بعضی وقت ها هم از بچه گیش میگه وای به حالمون اگه یادمون رفته باشه. آخرش میگه خوب حالا یه بچه دارید


عزیزم ممنونم که همیشه به من سر میزنی
چقدر خوب ؟ من خیلی دوست دارم این داستانهاشون ادامه داشته باشه
ای جانم مهزیار عزیز - خدا نگه داره براتون
فرزانه مامی مرصاد
24 اردیبهشت 92 13:25
جااااااااانم
بچه های شیرینی خونه هستن
چه مکالمات قشنگی
چه دلبری میکنه این بچه واسه باباش

ماهم از این اتفاقات داریم اخرشب
چیکار کنیم دیگه نفسمون به نفسشون بنده


خدا نگه شون داره - همین طوره
فاطمه مامان صبا
24 اردیبهشت 92 15:38
یعنی این بچه یه دونه اس خیلی با نمکه......ما هم ازین مراسم ها داریم البته کمتر چون صبا زودتر خوابش میبره


مرسی مامان صباااااااااا
mamane ashkan
24 اردیبهشت 92 19:42
Maryam joon che khob shod veblog ashkano peyda kardi man adrese jadideto nadashtam . Mashalah cheghad naz shode aria beboosesh azizam


آره اینقده ذوق زده شدم وبلاگ اشکان رو دیدم که نگو ماشاء اله خیلی تر و تمیز و تپل و موپول و خوشکل هست مثل همیشه
ماشاء اله - خدا نگه اش داره
ارغوان
25 اردیبهشت 92 8:17
الهــــــی آریا کوچولو


وااای اون تا کوچولوهای خودت رو عشقه ای جااااانم
شهره مامان مینو
25 اردیبهشت 92 14:18
ای جوووووووووووووووووووووووووون دلممممممممممممممممممممممم
دلم ضعف رفت براش...


فهیمه مامان سینا
25 اردیبهشت 92 15:17
ما بیشتر داستانامون موقع از خواب بیدارشدنشه و یکم بعدترش...تازگیا خوابهایی رو که میبینه صبح واسمون تعریف میکنه ...مثلا دیشب خواب دیده بود که یه پلاستیک پفکو من گداشتم بالای عکسش ...این قدر با هیجان تعریف میکرد که....
قبل خوابم که بپر بپر رو ماها داره و وقتی میپره میگه کشتله...

ایشالا همیشه شاد باشین سه نفرتون


ای جانم سینای خوشکلم، آریا هم کشتله می گه هههههه
مادر(رادین و راستین)
28 اردیبهشت 92 7:40
امان از این مراسم قبل از خواب بچه ها
ما هم جکایتی داریم سر این موضوع
دیشب به همسرم می گفتم: انگار ساعت از 11 شب که می گذره رادین راستین دو برابر انرژی می گیرن.

خدا حفظ کنه همه ی بچه ها رو


دقیقاً آریا هم همینطوره- ظهرا نمی خوابونم دیگه- طرفهای ساعت 7 یا 8 شب خوابش میگیره اون ساعت رو که رد کنه طرفهای ساعت 10 چنان انرژی ای می گیره که نگو