آریاآریا، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 5 روز سن داره

من و پسرم آریا

همه آنچه پسرم در دو سال و نیمگی هست - شماره هفت

1392/2/30 9:12
نویسنده : مریم
1,038 بازدید
اشتراک گذاری

پسرم در دو سال و نیمگی دیگه می تونه به راحتی سه چرخه اش رو برونه و هدایت کنه

دو ماهی بود که شروع کرده بود به تمرین کردن و این سه چرخه نسبتاً سنگین رو از یک سالگیش داشت که تا قبل این اون سوار می شد و ما هل می دادیم

توی دو ما اخیر که دیگه می دیدیم به راحتی پاهاش به رکاب می رسه بسیار تشویقش کردیم که پا بزنه، یه کوچولو زور می زد و بعد گریه می کرد و می گفت نمی تونم و از ما می خواست که هلش بدیم ، اول یه کوچولو اندازه ای که چرخش حرکت کنه هل می دادیم با پا و در حالیکه اون فکر می کرد ما هنوز داریم آروم هلش می دیم خودش پدال می زد و بعد وقتی خودش رو به تنهایی می دید شاد میشد و غافل گیر میشد، میگفتیم ببین مامان تونستی ! خودت اومدی تا اتاقت ، برای تشویق بهترش بیشتر توی کوچه می بردیم که اصطعکاک فرش و موکت رو نداره و راحت تر حرکت می کنه و این بسیار کمک کرد که بیشتر تلاش کنه و مطمئن بشه که می تونه

و الان بعد از گذشت یک ماه به راحتی می تونه سه چرخه رو هدایت کنه - بارها پدرش گفته بود براش دوچرخه بخریم از اونها که چرخ کمکی داره و من مخالفت کرده بودم - چون می دونستم روندن دوچرخه بسیار راحت از سه چرخه هست به خاطر حالت قرار گرفتن پدالهاش و گفتم آریا یه سه چرخه داره هر زمانی که به خوبی با سه چرخه اش کار کرد و حسابی استاد شد بعدها براش دوچرخه می گیریم الان وقت سه چرخه هست، دلیل دیگرم هم این بود که دوست ندارم همیشه وسیله ها قبل از خواستن های بچه فراهم شده باشه- گاهی بچه باید مدتی در آرزوی داشتن وسیله ای باشه و بعد بدستش بیاره تا ارزشش براش روشن باشه و قدرش رو بدونه

شاید خیلی بچه ها توی سن پائین تر سه چرخه رو رونده باشن ، اما با توجه به شناختی که ما از آریامون داریم این موفقیت برامون خیلی اهمیت داره


پسر ما در دو سال نیمگی خیلی بهتر توی محیط های بازی به سمت وسیله های بازی می ره

به نظر می رسه صبوری ما در زمانیکه به فضاهای بازی می رفت و فقط نگاه میکرد و اگر بچه ای نبود ، سوار سرسره می شد و خیلی محتاط و اینکه آزاد می ذاشتیم اگر ترجیح می داد به جای بازی با وسیله ها به درخت ها و گل ها و گیاه ها توجه نشون بده و یا بدوه و با مردم صحبت کنه ، نتیجه داده و به خوبی من رشد آروم شخصیتش رو می بینم 

هر چند شخصیت محتاطش رو هنوز حفظ کرده و از این بابت همچنین ناراحت هم نیستیم اما خوب می بینیم که الان سعی می کنه بره بین بچه ها و از پله ها بره بالا و بشینه و سر بخوره بیاد پائین

اینها برای خیلی ها خنده دار هست ولی برای ما که همیشه باید نظاره گر نظاره پسرمون به وسیله ها می شدیم ، یه پیشرفت و خوشحالی هست

و حالا از اینکه در این مورد هم اعتماد به نفس خوبی پیدا کرده خوشحالیم و از اینکه در بازی هاش توی فضای بیرون مراعات دیگر بچه ها رو می کنه گاهی که به اندازه کافی از وسیله ای استفاده کرده ، راضی میشه بلند بشه تا بقیه هم استفاده بکنن در حالیکه در مقابل بچه هایی بودن که دو تا وسیله رو همزمان در انحصار قرار داده بودن و حاضر نبودن اون رو به کسی بدن

و البته خوشحالیم که اگر هنوز از وسیله استفاده نکرده و کسی بخواد اون رو ازش بگیره ، نمی ذاره و محترمانه سعی در حفظ وسیله می کنه 


پسر ما در دو سال و نیمگی شیطون شده ! یعنی دیگه الان داره این پسر بودنش رو کم کم بهمون نشون میده اما همچنان فوق العاده احساساتی و حساس و اشک لب مشک تشریف داره - یعنی اصلا غرغرو نیست ولی اگر بفهمه مامان و بابا ناراحتن ازش، اون وقته که یکی باید بیاد لب و لوچه آویزونش رو جمع کنه


پسرم در دو سال و نیمگی هنوز به صحبت کردن با مردم و ایجاد رابطه با بقیه در محیط های خارج از خانه علاقه داره و دوست داره رابطه ایجاد کنه

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (21)

نیلوفری
26 اردیبهشت 92 14:49
ای جان دلمممممممممممممممم

قربون ِ خنده هات بشم آریاااااااااااااااااا

آفرین که به صحبت کردن با مردم هنوزم علاقه نشوون میدی ؛ گل پسر ِ اجتماعی و مهربون


دوستت دارم نیلوفری
شهره مامان مینو
26 اردیبهشت 92 22:39
خوشحالم که نتیجه صبوریتون رو میبینید...

من هم خیلی موافقم با اینکه نباید چیزی زودتر از خواست بچه بهش داده بشه چون هیجانش رو کم میکنه...


مرسییییییی
فهیمه مامان سینا
27 اردیبهشت 92 10:42
سینا هم خیلی محتاطه ...بعضی وقتا میره سرسره بازی و بچه های بزرگ میان از کنارش رد میشن اونم دیگه سرسره رو دیگه نمیره میاد پایین از پله هاش...
ولی از تاب که تک و تنهاست نمیگذره...
چه خوبه که سه چرخه رو میتونه برونه ...نمی دونم سینا میتونه یا نه ؟
ولی از همون اول سینا به سه چرخه علاقه نداشت رفتیم فروشگاه اصلا طرف سه چرخه ها نمیرفت و بیشتر سمت دوچرخه ها بود


جدی؟ پس سینا هم مثل آریا هست ، البته دیگه آریا اونطوری نیست یکی از دلایل برطرف شدن این قضیه این بود که سعی کردیم با دختر عمه اش ببریمش پارک و آریا وقتی همراهی دختر عمه اش رو می دید احساس امنیت می کرد و کم کم شجاعت پیدا کرد که بره و نترسه
آریا هم از اول دو چرخه دوست داشت ولی خوب این سه چرخه رو یک سالگی براش گرفته بودیم که همینطوری با چرخهاش بازی کنه تا کم کم بزرگ بشه و بتونه برونه
مامان جوجه طلا
27 اردیبهشت 92 17:43
آفرین که پدال زدن هم یاد گرفته و همچنین بشکن زدن .

معلومه که خیلی خوش میگذرونه با دوچرخه سواری.

بله همین طوره مرسییییییی
مادر(رادین و راستین)
28 اردیبهشت 92 3:29
خدا خیرت بده
مریم جون باید برای وبلاگت یک روز کامل وقت بذارم

چه خبر بود این همه پست با هم ........ شوک شدم

خیالت راحت همه رو می خونم اما فردا صبح


نرگس مامان طاها و تارا
28 اردیبهشت 92 8:23
براي اينكه بدوني من از آخر خوندم اومدم بالا.ولي اين پست بيشتر از همه به دلم نشست و بهت غبطه خوردم كه تازه آريا شيطون شده،مريم با همه وجود مي گم خوش به حالت.
من ديگه بريدم...
خسته شدم...
ديگه دلم نمي خواد مامان باشم...
از اين همه گريه و نق نق و هيجان و خرابكاري و شيطنت كلافم...
تو اين همه پسر پرست بودي حالا هم كه آريا داره پسرونه تر رفتار مي كنه كه...ديگه خدا به داد برسه..
كلا خوب نيستم برام دعا كن


الهی حق داری حق داری حق داری - شکی نیست که نگهداری از دو تا بچه خصوصا توی سن تارا و طاها دست تنها خیلی خیلی خیلی سخته - نمی تونی پرستار بگیری بیاد کمکت چند ساعت در روز ؟
نرگس مامان طاها و تارا
28 اردیبهشت 92 8:24
راستي اون عكس دومي خيلي حالمو خوب كرد
محبوبه
28 اردیبهشت 92 9:29
قربون این دو سال و نیمه خندان.


بارک الله پسر.


مریم رها هم محتاطه تقریبا تو همه موارد.






محبوب، به این نتیجه رسیدم محتاط بودن گاهی بد نیست و مطمئناً آریا و رها در مواردی محتاطن که بهتره محتاط باشن
این طور نیست؟
مامان روشا
28 اردیبهشت 92 9:37
وای که من قربون این خنده هات بشم گلم
بخند که دنیا برای توست در دستان کوچک تو

آفرین به آریای گلم روشا هنوز نمی تونه پدال بزنه!!!



روشای گلم دختره خوب - دخترا ریف مریفن ! این سه چرخه ها زمختن خوب سنگینن برای روشا جونم
مامان پريناز
28 اردیبهشت 92 11:11
ماشالله به گل پسر ما

محتاط بودن خوبيش اينه كه نگرانيش كمتره...من همش بايد مواظب باشم

انشالله هميشه تنش سلامت و زير سايه مامان و باباي مهربونش باشه


مرسی ممنونم زهراااا
وفا مامان پارسا
28 اردیبهشت 92 11:32
من چند بار اومدم نظر بدم اما کامنت دونی باز نمی شد.. یعنی شانسه ؟ مال همه باز می شه ها ..
ماشالله به اریا خیلی توانایی های جسمی خوبی داره و البته هوشی چون تکامل هوش و جسم باهم لازمه تا بچه بتونه خودش چرخشو کنترل کنه ..
عاشق شیطونی های پسرونشون هستم . ..
خوشبختانه روابط اجتماعی پارسا هم خوب شده البته خیلی مثل خودم اجتماعی نیست که اغاز کننده رابطه ای باشه درست عین خودم اما باهاش که سلام علیک کنن با خنده و کمی خجالت جواب سوالاتشون رو می ده همین . جلو می ره دست می ده سلام و علیک می کنه همین برای من خیلی خوبه


مرسی ممنونم خانووومی - پارسا تکه و بی نظیر
شخصیتش مال خودشه فقط - همین تفاوتها آدم های مختلف رو ایجاد می کنن دیگه- جامعه به همه جور آدم احتیاج داره
وفا مامان پارسا
28 اردیبهشت 92 11:41
دقیقا من همین ها رو برای مامان اوینا نوشتم چه جالب!!!
تفاهممون تو حلقم


چی رو به آوینا گفتی؟ چه تفاهمی ؟ لامفهوم!
مریم مامان محمد رضا
28 اردیبهشت 92 11:46
خیلی خوبه که پدال میزنه محمدرضا ماهاست که دوچرخه سواری می کنه و خیلی از این موضوع خوشحاله البته اگر اریا دختر عمه اش رو دید و شجاع شد محمدرضا بچه های همسایه که کمی ازش بزرگتر هستن و میدید و بیشتر تلاش کرد تا موفق شد.

فدای خنده های قشنگش انشالله که همیشه شاد و خندون باشه

مرسی عزیزم از محبتت
مريم مامان آريا
28 اردیبهشت 92 13:20
جون دلم
آفرين چه پسر زرنگي
اون نامه هم خيلي جالب بود کلي خنديدم مريم جون
خوبه آريا يه همبازي داره بيچاره پسر من که تهناي تهناست


آخی الهییییی - ببین من هر روز بلا استثناء بعد از ظهرها آریا رو می برم پارک نزدیک خونمون- یه پارک محله ای هست یعنی هر محله یه پارک داره - من آریا رو می برم اونجا و آریا بچه ها رو می بینه یا بچه ها میان طرفش یا اون می ره طرفشون و خودم هم با ماماناشون آشنا می شم درباطه دغدغه هامون صحبت می کنیم و از لحاظ روحی برای هر دو تامون خیلی خوبه
فرزانه مامان مرصاد
28 اردیبهشت 92 17:34
واااااای ماشاا... چه پسر 2و سال و نیمه باهوشی دارین عزیززززززززم
منم از این سه چرخه ها خیلی دوست داشتم ولی دیگه نشد که بخریم به جاش اون دوچرخه های بزرگ را رو سیسمونیش داره که چرخ کمکی داره سخته ولی تازگی یاد گرفه نصفه نیمه رکاب بزنه
قربون این نیم وجبی شیطون برم
راستی از پوشک گرفتیش مگه؟؟؟
خوندم نوشته بودی بیدارش میکنیم بره جیش کنه؟


مرسی فرزانه جون شما نظر لطفته وگرنه که همه اینها برای یک بچه دو سال و نیمه کاملاً طبیعی هست و واقعا کار شاقی نیست، بله خیلی وقته از پوشک گرفتمش بعدا می نویسم دربارش
آرام
28 اردیبهشت 92 19:58
هزارماشالله آریا چه مردی شده. عاشق عکساشم مامان مریم. اینی که در مورد سه چرخه نوشتی برای باران که یکسالیم بزرگتره هنوز یه مشکل بزرگه و قدرت پاهاش برای جلو بردن سه چرخه بدون کمک ما کافی نیست. بعدشم یه موردی که تو پارک با باران داریم با وجودیکه مهد کودک می ره و خیلی هم از اولش اجتماعی بوده همین موردیه که در مورد آریا نوشته بودی یعنی خیلی محتاطه با یچه ها قاطی تمی شه و عملا حضور مارو برای بازی لازم داره.


وای اومدی عزیزم ؟ خیلی جالبه آخه وقتی صحبت کردنهای آرام رو می خونم اصلا به نظرم نمی اومد که اون هم این چنین باشه پس در عین اینکه اجتماعیه روحیه محتاطی داره- باران هم کم کم خودش رو پیدا می کنه بیشتر از قبل
آیدا مامان ویهان
29 اردیبهشت 92 7:19
آفرین به گل پسر خیلی خوبه پدال میزنه. ویهان بچم تا اومد پدال زدن یاد بگیره پسر خالش صندلی سه چرخش رو شکست.
ویهان شروع کننده رابطه نیست یه مدت طول میکشه تا یخش آب بشه و بره سمت کسی


آخی ! چطوری آخه صندلیش رو شکوند؟ اینها که خیلی محکمن و به همین راحتی شکسته نمیشن ؟!
براش یکی دیگه بخر حتماً آیدا، توی این سن خیلی لازمه
فهیمه مامان سینا
29 اردیبهشت 92 10:51

من عکس بپر آریا رو ندیده بودم...تازه گذاشتی؟


بلــــه (به شیوه عمو زنجیر باف بخون)
سمیرا مامان آنیتا
30 اردیبهشت 92 13:07
چه کرده این آریا خان در دوسال و نیمگی
همه اش به سلامتی


مرسی عزیزم
مادر(رادین و راستین)
31 اردیبهشت 92 2:27
مریم جون
بهترین کار رو می کنی
اگر بچه هر چی خواست زود فراهم شه کمتر قدر می دونه ......

ایام به کام


ممنونم گلم
رعنا
4 خرداد 92 12:01
براش دوچرخه هم بگیرید خیلی حاتل میکنن باهاش اتفاقا ما اول واسه امیررضا یه دوچرخه خریدیم هفته پیش به مناسبت روز مرد واسه مرد کوچکم یه سه چرخه قرمز خریدیم هههه