آریاآریا، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 6 روز سن داره

من و پسرم آریا

پسر من !

1392/3/23 14:50
نویسنده : مریم
763 بازدید
اشتراک گذاری

 الان  دقیقا 20 روز می گذره، خدا رو شکر خیلی بهترم از این نظر که درد خیلی کمتری دارم و می تونم مقداری از فعالیتهای گذشته ام رو انجام بدم، هر چند مادر همسر زیاد لطف داره و هنوز اجاره آشپزی رو صادر نفرموده، ولی حداقلش می تونم کمی یا بیش از کمی با آریا باشم و بهونه هاش رو بخوابونم

البته همین بیست روز روی خیلی چیزها تاثیر منفی داشت، تاثیراتی که من رو ناراحت می کنه 

مثلا همسرم خیلی براش مهم بود که همه ترمهای دانشگاهش رو با معدل بالا بگذرونه ولی این ترم به خاطر من همه درسهاش رو نخونده رفت و سر جلسه امتحان نشست، امتحانی که می تونست بیست بشه به خاطر من 12.5 گرفته یعنی به زور نمره قبولی افسوس

دیگه اینکه فاصله گرفتن اجباری من از آریا باعث شد خیلی خلقیاتش بهم بریزه ، یه جورایی افسار گسیخته بود، گاهی هم عصبی، گاهی حرف نشنو و کلاً رفتارهایی که قبلا در شرایط معمولی نمی دیدیم ازش، خلاصه اینکه متوجه شدیم همون کارهای معمولی ای که می کردیم و به هر حال برنامه روتین روزانه ای که داشته و الان کلا بر هم خورده بود چقدر مهم بوده و توی رفتارهای تاثیر داشته

اینکه نمی تونستم باهاش بازی کنم ، بهش غذا بدم ، براش کتاب بخونم، ببرمش بیرون، حموش بدم، بخوابونمش و .... خیلی زیاد روش تاثیر گذاشته بود ، انگار اصلا آرامش نداشت و همش دوست داشت غر بزنه، هر چند همه واقعاً براش کم نمی ذاشتن اما اون بهونه های خودش رو ادامه می داد

این رفتارهاش آزارم می داد طوریکه همه اونچه که انجام داده بودیم رو بر باد رفته می دیدم

همش به خودم دلداری می دادم که درست میشه، نگران نباش، فراموش می کنه و همه چیز به روال اولش و حتی بهتر از قبلش بر می گرده

واقعا دراین مدت هر زحمتی رو که همسرم از بچه داری تا خونه داری با جسم و روح خسته اش متحمل می شد ، من رو عذاب می داد دلم می خواست هر لحظه ازش عذر خواهی کنم

خدا رو شکر الان چند روزه که برای تعویض پانسمانم خیلی اذیت نمی شم، هرچند زخمم خیلی جا داره تا بسته بشه اما حداقل اینه خیلی قابل تحمل شده می تونم خیلی کارها رو انجام بدم

دیشب خودم خوابوندمش، توی تخت دو تا از کتابهاش رو خوندم و بعد هم داستان گیر کردن ماشین بابا توی ماسه ها رو به درخواستش دو بار گفتم ، تو همون حین چند بار صورتم رو بوسید، انگار که خیلی دلش برام تنگ شده بود، برای صدام که توی گوشش در آخرین لحظه های بیداری زمزمه بشه، خودش رو هی جا داد توی آغوشم و بعد از کمی خوابید

احساس می کنم از وقتی پاشدم و باهاش هستم داره هی آرومتر و بهتر میشه ، یه نفس راحتی کشیدم

دل خوشی دیگه من توی این روزها اینه که کم کم انشاء اله می خوایم اسباب کشی کنیم

خیلی این تنوع رو دوست دارم و خیلی خوشحالم که به یه خونه دیگه می ریم، خدا رو شکر خونه خیلی خوبی پیدا کردیم، واقعا فکر نمی کردم توی همین منطقه ای که هستیم یه خونه که حیاط داشته باشه پیدا کنیم، کلی نقشه با همسرم برای همون دو تا تیکه حیاط ریختیم، من می خوام چند تا گلدون گل بخرم، همسرم می خواد میز و صندلی بذاره و تاب برای آریا

بیشتر برای آریا خوشحالم که اگر در این مدت بهش سخت گذشت اما به جاش تا چند روز دیگه به امید خدا ،توی اون خونه حسابی بهش خوش می گذره


از همه دوستای عزیزم که برام کامنت گذاشتن ممنونم، همشون رو مرتب می خونم و هیچ نظری نخونده باقی نمی مونه، فقط ببخشید که نمی تونم به تک تک جواب بدم ، این متن رو هم تیکه تیکه اومدم و کاملش کردم، از همتون ممنونم خیلی خوشحالم که دوستای خوبی مثل شما دارم، همه تون رو دوست دارم و قول می دم وقتی تونستم بشینم به همتون سر بزنم


می خواد رکابیش رو از پاش بپوشه ، یعنی این شکلی، ببین تو رو خدا خنده

 

یا اینکه دکمه های پیرهنش رو باز بذاره، مثل الفی اتکینز ، ببین تو رو خدا خنده

 

اتاقش رو هم که توی این مدت حسابی از حجالتش در اومده، بلایی نیست که سر اتاقش نیاورده باشه دور از چشم ما و البته نکته مفید رها شدنش هم افزایش کارها و بازیهای خلاقانه اش بود


 بالاخره بعد از چند ماه موفق شدیم موهای پسرک رو کوتاه کنیم، خیلی مرتب شده، چون جداً هر بار نگاهش میکردم به یاد میرزا کوچک خان جنگلی می افتادم با اون موهای جنگلیش

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (33)

شهره مامان مینو
24 خرداد 92 0:13
خیلی خوشحالم برات مریم جان... قربون خنده هاش که زندگی دوبارست...
محبوبه
24 خرداد 92 13:08
خداروشکر خوشحالم بهتری مریم. بهتر و بهتر تر شی دوستم. خونه جدید مبارک، به دلخوشی الهی. تنوع خیلی خیلی خوبیه، روزگارتون شاد
فاطمه
24 خرداد 92 15:55
خواننده وبلاگت هستم خدارو شکر که بهتر شدی اینطور که خودت نوشتی حدس میزنم کیست مویی داشتی درسته؟ اگه درسته که خیلی مراقب باش من دو تا برادر شوهرهام داشتند خیلی مراقبت کردن تا خوب شدن امیدوارم همیشه سالنم و تندرست باشی
مامان كسري
24 خرداد 92 16:04
مريم جون خوشحالم كه بهتر شدي هم براي خودت هم بيشتر برا آريا
مامان آوینا
25 خرداد 92 10:00
سلام عزیزم مریم جان خوشحالم که بهتر شدی انشاله دیگه هیچوقت مریض نشی، عزیزم توی این مدت همش داشتم برات دعا می کردم، خونه جدید هم مبارک ایشاله همیشه خیر و خوبی و شادی براتون پیش بیاد
وفا مامان پارسا
25 خرداد 92 10:13
ای جانم آریا چه مردی شده !! قربون اون قد و هیکلش مریم خیلی خوشحالم که هر روز بهتر می شی .. نگران برنامه های بهم ریخته هم نباش با همت و اراده ای که تو داری در مدت خیلی کمی بحالتی که خودت می خوای درش میاری شاید هم بد نبوده یه مدتی همه چی عوض شده یه تنوعی بوده
مامان روشا
25 خرداد 92 10:31
خداروشکر هزار بار بیشتر حتی خوشحالم برای خانواده قشنگت خیلی بیشتر برای خودت و آریای گلم خیلی کیف کردم دلم برای عکسهاش تنگ شده بود قربون موهای بلندش برم آخه چقدر خوب خونه خوب و حیاط دار پیدا کردی نوش جونت عصر های گرم تابستون با همسری و پسرک بشینید هندوانه بخورید و کیف کنید دعا منم خونه خوب و حیاط دار گیرم بیاد بعدا باید از حیاطت عکس بذاری برام حتما باشه مطمئن باش همسرت از اینکه به تو کمک می کنه خیلی بیشتر از نمره20 خوشحال شده و از نظر من نمره اش همیشه بیسته خیالت راحت
فاطمه
25 خرداد 92 19:37
خداروشکرکه بهتری خوشحالم واست قربون خنده های خوشگلش ایشالا روز به روز بهتر بشی
مادر(رادین و راستین)
26 خرداد 92 3:17
خداروشکر که بهتری انشالله این روزها می گذره و وقتی خونه ی جدید برین همه چی رو می تونی دست بگیری....... ماشالله عکس خنده اش خیلی مموش و زیباست. فقط زود خوب شو این بهترین و اولین کاره
مامان محمدمهدی
26 خرداد 92 8:34
سلام خداروشکر که بهترید! ان شاءالله اوضاع از این هم که هست بهتر میشه و روزهای شاد شاد در پیشن البته در خانه جدیدتون
آیدا مامان ویهان
26 خرداد 92 11:28
خیلی خوشحالم خوب شدی. خدا رو شکر. نگران نباش آریا وقتی خوب بشی همه ناراحتیاش و بداخلاقیاش تموم میشه. ایشاا... خدا شوهرت رو برات نگه داره.
مهرنوش مامان مهزیار
26 خرداد 92 12:01
عزیزم توی این مدت بهت سر میزدم اما نضر نزاشتم خوشحالم که بهتر شدی . کوتاه کردن موهای میرزا کوچک خان هم مبارک
مامان اشکان
26 خرداد 92 12:27
خدارو هزار بار شکر عزیزم که بهتری.... نگران گل پسری نباش با مامان خوبی مثل تو که داره همه چیز خیلی سریع به روال عادی برمیگرده
مامان کوثری
26 خرداد 92 14:31
با سلام طراحی تم تولد و تم های مختلف جشن های کودکان ، طراحی تم جشن الفبا ، طراحی تقویم ، طراحی انواع فریم های کودکانه و هر طراحی دیگه ای که دوست داشته باشین رو با ما تجربه کنید طراحی و چاپ و بسته بندی انواع گیفت های هدیه مخصوص هر جشنی که شما بخواهین http://temparti.blogfa.com/ چاپ همه موارد هم انجام میشود در صورت نیاز چاپ و برش طرح های خودتون هم میتونید به ما بسپارید حتما برای یکبار از وبلاگ من دیدن کنید امیدوارم خوشتون بیاد از نمونه کارهام http://temparti.blogfa.com/
مريم مامان آريا
26 خرداد 92 17:35
مريم جون خوشحالم بهتر شدي مخصوصا برا اريا جون حالا چرا مارو دق ميدي نميگي چي شده يه دفعه مشکلي پيش اومده که محبور به چنين عملي شدي؟ اميدوارم زودتر سلامتيتو بدست بياري
مامان پريناز
27 خرداد 92 12:04
خدا رو شكر كه خوبي...انشالله بهتر و بهتر بشي...نگران آريا نباش مطمئن باش با محبتاي تو خيلي زود رفتارش برميگرده به روال سابق
ارغوان
27 خرداد 92 12:46
خداروشکر که بهترین ای جونم عکساش خیلی قشنگ بودن
مامان سارا...(دردونه جون)
27 خرداد 92 13:58
سلام عزيزم خدا رو شكر بهتر شدي . اينقدر غصه نخور همه چيز درست ميشه مطمينا رفتار هاي آريا جان هم زودگذر هست و جاي نگراني نيست. اميدوارم شما سه نفر در كنار هم هميشه خوشبخت و سلامت باشيد
مریم
28 خرداد 92 7:09
خداروشکر که بهتری عزییییزم
نرجس خاتون، مامان طهورا خانوم
30 خرداد 92 9:12
چی شدی مریمی؟!
وفا
30 خرداد 92 21:31
موبایلت چرا خاموشه مریمی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
مادر(رادین و راستین)
1 تیر 92 1:52
بیا از سلامتی کاملت بگو و اینکه رفتین خونه ی جدید. از گلدان هات و تاب جدید آریا جون از هوای گرم و شرجی که دلم لک زده براش می دونی چندین و چند ساله که تابستون های جنوب رو ندیدم. همیشه نوروز رفتیم خوزستان. بیا دیگه .... بیا عکس بزار برات دعا می کنم ....
سارا
2 تیر 92 12:54
مریم جان خدا رو شکر که بهتری. مطمئن باش که پسرت هم با بهتر شدن تو، خیلی زود دوباره مثل قبل آروم می شه. به هر حال بچه ها توی شرایط خاص و سخت یه مقدار بد خلق و لجباز می شن ولی دوباره برمی گردن اگه ما خوب باهاشون برخورد کنیم. تو که مامان نمونه ای. منم اسباب کشی رو از جهت تنوعش خیلی دوست دارم. ایشالا خونه بخرید خودتون (اگه ندارید) می بوسمت
فرزانه مامان مرصاد
3 تیر 92 17:33
سلااااااااام خدارا شکر که بهتری خداراشکر که کنار آریا شادی که آریا خوشحاله از اینکه کنارشی چه عکساش قشنگ بود اتاقشووووووو چه خبره بهتر میشه مثله قبل بهش حق بوده تویی که براش همه چیزی مدتی نبودی اذیت شده
سمیرا مامان آنیتا
6 تیر 92 18:55
هر چند که به من نگفتی چی شده و من نفهمیدم اما خوشحالم که داری روپا میشی و برمیگردی به روتین زندگیت برای اریا هم خوشحالم که میخواد حیاط دار بشه و کلی بازی با مامان خلاقش بکنه همیشه سلامت باشی دوستم
رعنا
8 تیر 92 16:32
سلام مریم جان امیدوارم الان دیگه خوب خوب خوب باشی آریا جانم رو ببوس
مامان محمدمهدی
9 تیر 92 8:03
سلام خانوم یه خبری از خودتون بدید لطفا
مامان روشا
9 تیر 92 10:52
سلام مریم جون چه خبر ها می دونم هنوز ممکنه درد داشته باشی و درگیر اسباب کشی باشی کاش اونجا بودیم می یومدیم کمک دختر البته شما همسر و مادر همسر عزیزی داری خدا برات حفظ کنه یه خبر بده ببینیم چطوری
مامان كسري
9 تیر 92 12:13
سلام كجايي خبري ازت نيست بهتري؟ يه خبر از خودت بده نگران شدم
مامان آرتین
10 تیر 92 18:43
آرتین در جشنواره ي تابستاني ني ني وبلاگ(ني ني شکمو) شرکت کرده... خوشحالمون مي کنيد اگه بهش راي بدين و با يک پيامک، عدد 293 را به شماره ي 20008080200 (دوهزار هشتاد هشتاد دويست) ارسال کنيد. از لطف شما ممنونيم – شاد و سلامت باشيد.
نغمه(مامان کسری و نیکا )
11 تیر 92 12:36
مریم جونم خوبی بهتری کجایی خبری ازت نیست
نغمه(مامان کسری و نیکا )
11 تیر 92 12:38
نظر گذاشتم نوشت با موفقیت ولی کوش نیست مریم جونم کجایی بهتری
لیلا
13 تیر 92 1:35
سلام آفرین شما مادر فوق العاده خلاقی هستید آفرین آرسيس در جشنواره ي تابستاني ني ني وبلاگ(ني ني شکمو) شرکت کرده... خوشحالمون مي کنيد اگه بهش راي بدين و با يک پيامک، عدد 126 را به شماره ي 20008080200 (دوهزار هشتاد هشتاد دويست) ارسال کنيد. از لطف شما ممنونيم – شاد و سلامت باشيد.