برنامه خواب
سلام
پسرک ما از دو سال و نیمگی برنامه خوابش روی 12 ساعت بیداری و 12 ساعت خواب تنظیم شد، چون صبحها وقتی حتی ساعت 10 صبح بیدار میشد تا 6 عصر نمی خوابید اما من به علت خستگی و خواب آلودگی زیاد، ساعت 6 هم شده حاضر بودم بخوابه تا کمی استراحت کنم اما وقتی ساعت 8 بیدار می شدم در حالیکه شب شده خیلی به هم می ریختم
در نظر می گرفتم که من توی این چند ساعت تا انتهای شب هم باید ساعاتی رو اختصاصی با آریا باشم و هم ظرفهای ناهار رو بشورم و هم به فکر ناهار فردا باشم که قطعاً انجام درست همه اینها با هم توی اون چند ساعت محدود امکان پذیر نبود ، از طرفی بابا خسته به خونه می اومد و نیاز داشت که زودتر بخوابه در حالیکه من و آریا سرحال بودیم و این نا هماهنگی بین اعضاء سه نفری خانواده اصلا خوب نبود، یعنی وقتی بابا رو ساعت 12 یا بیشتر می فرستادیم بخوابه و من و آریا به تنهایی تا 2 بیدار می موندیم خیلی دلم می گرفت دوست داشتم ساعت خوابمون با هم و بیداریمون هم با هم باشه ، از اون طرف من تا خوابم می برد 3 بود و ساعت 6 صبح هم باید بیدار میشدم و صبح ها توی اداره با اون حجم کاری بالا خیلی اذیت می شدم
دیدم آخه این چه کاریه؟ این چه وضعیه ؟
دو سال و نیمش بود بعد از یه کرختی و افسردگی که به خاطر همین برنامه خواب ناجور داشتم تصمیم خودم رو گرفتم که دیگه بچه رو به زور ساعت 6 نخوابونم و در عوض سعی کنم سرگرمش کنم و می دونستم و درش می دیدم که توانایی این رو داره که چندین ساعت دیگه هم بیدار بمونه به شرطی که باهاش همراه میشدم و سرگرمش می کردم
اولاش ساعت 7 یا هشت بعد از ظهر خواب سنگینی برش چیره می شد که من سعی می کردم اون ساعت اون رو ببرم بیرون البته نه با ماشین ، تا هوای آزاد رو استشمام کنه و سرحال بشه و برگردیم
از نتیجه این تصمیم تا به امروز خیلی راضی و خوشحالم ، آریا صبح ها تا ظهر خونه مادربزرگ خوابه و ساعت 3:30 به خونه بر می گرده و تا 12 شب با من و یا با من و پدرش هست
احساس خوبی به من داد چون قبلاً مجبور بودم بین کارهای خانه و بودن با آریا، بودن با آریا رو انتخاب کنم و خوب کارهای خانه اون طور که باید به روز انجام نمی شد ولی از دو سال و نیمگی ، تونستم که به هر دو برسم و بابت هیچ کدوم عذاب وجدان نداشته باشم، این وسط فقط فشار خیلی زیادی به خودم میاد که دیگه بعد از چند ماه عادت کردم و پوستم کلفت شده
پسرک ما در این چند ماه اخیر بازی کردنهاش هنوز هم مستقل تر شده و اگر میل و رغبت زیاد خودمون برای همراه شدن در بازی ها نبود، اون تمام ساعت خودش رو مشغول می کنه و بازی می کنه
و باید بگم که هنوز هم بازی بی رقیبش ماشین بازی هست ، مدل بازی با ماشین هاش هر چند وقت ورژنش عوض میشه که برای ثبت در خاطراتش حتما باید یه پست مفصل درباره تکاملش در ماشین بازی بنویسم
بعد از اومدن به خونه جدید بابا نظرش این بود که با توجه به اینکه اینجا اتاق آریا بزرگتر و جادار تر از قبل هست تختش رو از از اتاق خواب خودمون به اتاق خودش منتقل کنیم ، که البته با استقبال آریا مواجه شد
روزها توش بپر بپر می کنه و شبها هم راضی به خوابیدن توی تختش هست ، خودش بالشتش رو بر میداره و میگه میخوام برم توی تختم بخوابم، یک شب هم با مشایعت باباش توی تختش خوابید اما خودمون به خاطر اینکه خیلی توی خواب می چرخه بعد از خوابیدنش به اتاق خودمون انتقالش دادیم
می دونم فرصت خوبی هست برای جدا خوبوندش و چون واقعا شب ها خسته است و تا صبح بیدار نمی شه می دونم که اصلا مشکلی برای جدا خوابیدنش نیست فقط یک مسئله باعث شده که این کار رو عملی نکنیم اونم ترس از افتادنش از روی تخت هست، البته تخت که ارتفاع خاصی نداره و زیرش هم فرش هست اینقدر خوابش عمیقه که شاید اگر پائین هم بیافته بیدار نشه اما خوب اگر بیدار شد و ترسید چیکار کنم ؟
نمی دونم خلاصه بذارم تو تختش بخوابه وقتی خوابش برد بذارمش رو زمین ! یا که چیکار کنم ؟