آریاآریا، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 4 روز سن داره

من و پسرم آریا

شکفتن دوباره

1392/6/4 9:20
نویسنده : مریم
1,007 بازدید
اشتراک گذاری

پسرم این روزها به شدت درگیر وارد کردن تجربه های جدیدتر به زندگیت هستم

احساس می کنم موتور فعالیتهام خاموش شده و حالا وقتش رسیده که از استراحت بیرون بیاد

احساس می کنم تو ظرفیت خیلی بالائی داری که بتونی از همه ساعاتی که در پیش هم هستیم ، استفاده کنی، تو به من یاد بدی و من به تو

زنگ هشدار به خودم چند روزیست که به صدا درآمده ، نمی خوام دچار روزمرگی بشم

خوبه که همه مدل زندگی رو تجربه کنی، این دو ماه اخیر و بعد از ورودمون به خونه جدید بیشترین تجربه های تو ، بازی با بچه های دیگه و بودنت با اطرافیان بوده

اینکه اینقدر عاشق دائی جونت هستی و اون این مدت بیشتر به تو سر میزنه با دائی هر جوری که بخوای و هر بازی ای که بخوای رو انجام می دی، اینکه این مدت دختر خاله و پسرخاله ها و مامان بزرگ و بابابزرگ و خاله ها رو بیشتر دیدی و در فضای خارج از خونه بیشتر قرار گرفتی تجربه های خوب و لازمی هست.

احساس می کنم که یک جور تعادل باید توی زندگی همه وجود داشته ، خودم همیشه دوست داشتم توی همه چیز نقطه وسط باشم و حالا زندگی تو مسئولیت بزرگی هست که توی دستان منه

سعی می کنم زندگیت رو از تعادل خارج نکنم و تو همچنان با حفظ آزادیت بیشترین بهره ها رو ببری

چیزی تا رسیدن تو به قله سه سالگی نمونده و هر روز مسئولیتم رو در قبال تو بیشتر می بینم

باید خیلی بیشتر مواظب رفتارهام باشم

سه سالگی داره به سرعت به ما نزدیک می شه

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (8)

مامان پريناز
4 شهریور 92 11:18
قربون 3 سالگيشوووووووووووووون

من كه از همين الان دارم جهش هاي رشدي 3 سالگي رو ميبينم.فكر ميكنم سن باحالي باشه


همین طوره - به امید روزهای خیلی خیلی بهتر هر روز بهتر از دیروز
مامان روشا
4 شهریور 92 11:49
الهی گفتی سه سالگی حس خوبی بهم دست داد
من عاشق بچه های سه ساله هستم بودن با اونها دنیای آدم رو عوض می کنه

آفرین آفرین تجربه هات رو باید برام بنویسی ها دوست خوبم


حتما می نویسم مطمئن باش
مامان آريا
4 شهریور 92 13:07
موهاشو چه مردونه کوتاه شده
قاشق بازی یه زمانی تو خونه ی ما هم مرسوم بود


عزیز دلم این موها دوباره بلند شده هر دو عکس مال حداقل سه ماه پیشه
مامان آريا
4 شهریور 92 13:08
مریم جان، لطفا تجربه ت رو درباره ی از پوشک گرفتن آریاجون می نویسی؟


آخه چیز خاصی نیست من از روش خاصی استفاده نکردم، فقط بازش گذاشتم ، باشه چشم می نویسم اما نمی دونم کمکی می کنه یا نه ؟
مهرنوش مامان مهزیار
5 شهریور 92 8:36
عزیزم پیشاپیش 3 سالگی مادرشدن شما و 3 ساله شدن پسر گلت مبارک


ممنونم مرسییییییییییییی
مامان پریسا
6 شهریور 92 10:42
سلام مریم جون دلم ببراتون تنگ شده بود دیدم ان هستی گفتم سریبهتون زده باشم.....

اره واقعا من هم از روز مره شدن میترسم. دوست دارم هر روز یه کار جدید با دخترم داشته باشم.

بچه ها هر چی بزرگتر میشن ، بیشتر دوست دارن با همسن هاشون باشن....

خدا رو شکر بهتر هم یاد میگیرن با وسایل اطراف بازی کنن و تقریبا مستقل بشن...


ممنونم منم به وبت سر زدم و خوندمت
ولی نظر نذاشتم
بله همین طوره که می گی
شما مادر خوبی هستی
مامان محمدمهدی
6 شهریور 92 13:59
سلام
وقتی این عکس دومو دیدم دلم خواست همین الان برم خونه تا یک بازی اساسی با قاشق چنگال ها با محمدمهدی راه بندازم
بنظرم اگه ما بزرگترها خیلی پاپیچ بچه ها نشیم و بزاریم خیلی عادی روزهاشونو همونطور که هست، طی کنن یقینا این همون تعادلیه که خودمون دنبالشیم
موفق باشی مادر مهربون


کاملاً درسته و همینطوره که می گید
بچه ها باید آزادانه با همه چیز برخورد کنن و برداشت آزاد خودشون رو اول داشته باشن و بعد اگر نیاز به اعمال نظر ما بود در قالب مناسب اعمال بشه
این مسئله شامل همه چیز میشه حتی بازی کردن و حتی بازی با قاشق ، شاید من می خواستم کار دیگه ای با قاشق ها کنم اما اون به انتخاب خودش کار دیگه ای انجام می ده که چه بسا سازنده تر و بهتر باشه
مادر (رادین و راستین)
17 شهریور 92 17:16
ما سرگرم تولد هستیم .........

عکس کیک تولد خمیریتون خیلی قشنگه


ای جانم تولد؟ خیلی منتظرم