مثل هر روز، بلافاصله بعد از برگشتن از کار و صرف ناهار ، استکان چایی رو بر می دارم و باهم می ریم توی اتاقش، اول اون چایی رو که از هر انرژی زایی بیشتر دوستش دارم رو می خورم که خدای نکرده خمار و خواب آلود نشم از چند ماه قبل یه سری مقوای رنگی گرفته بودم برای اهدافی پراکنده و نه چندان معین، رفتم آوردمشون و بساط قیچی و چسب و مداد و ... رو ریختیم تو اتاق، من کار خودم رو می کردم و اون هم آزاد هر کاری خودش می خواست . شروع کردم روی مقوا ها مربع و دایره و مثلت کشیدن بدون خط کش و با هر وسیله ای که دور و برم افتاده بود، اون هم گاهی من رو نگاه می کرد و سوال می پرسید یا توی بازی خودش غرق بود و با چیزهای که ریخته بود هر لحظه برای خودش سرگرمی ای درست می ...