نور هر دو چشمانم
سلام این چند مدتی که گذشت دوران پر از فراز و نشیبی برای ما بود بیماری که پشت سر گذاشتم و زحمت های خیلی زیادی که به همسرم دادم فراموش نشدنی هست و از همه مهمتر و عجیب تر اینکه آریا به محض خونه نشین شدن من حالات و رفتاراش تغییر کرد بسیار بد اخلاق و بهانه گیر و نق نقو شده بود، و به یک باره تبدیل به یه فرد دیگه ای شده بود، ناراحت کننده بود برام و توان انجام دادن کاری رو هم نداشتم، بعد از گذشت یک ماه و کمی رو به راه شدنم سعی کردم کمی از مادریهام رو به حالت قبل بر گردونم و در توانم باهاش باشم، تو اون شدت گرما عصرها اون رو می بردم پائین تا توی کوچه دوچرخه سواری کنه، برای منی که هر قدمم همراه با درد بود، کنترلش توی کوچه سخت بود اما خیلی دلم ب...